کلمه جو
صفحه اصلی

بیشتر


مترادف بیشتر : افزون تر، زیادتر، اغلب، اکثر ، به ندرت

متضاد بیشتر : کمتر

فارسی به انگلیسی

-orama _, above, better, else, extra, farther, further, more, most, out-, over, largely, still, super-, mainly, majority, mass , up , worse, mostly, orama _, predominantly, preeminently, premium, primarily, rama, rama _, rather, topper, chiefly


more, more often, oftener, rather, longer, more or most, greater or greatest part, [time.] longer, [n.]more or most, -orama _, above, better, else, extra, farther, further, out-, over, largely, still, super-, mainly, majority, mass, up, worse, mostly, predominantly, preeminently, premium, primarily, rama, topper, chiefly

more, more often, oftener, rather, [time.] longer, [n.]more or most, greater or greatest part


فارسی به عربی

اکثر , بالاحری

مترادف و متضاد

اغلب، اکثر


۱. افزونتر، زیادتر
۲. اغلب، اکثر ≠ کمتر
۳. بهندرت


further (صفت)
اضافی، دیگر، بیشتر، زائد، جلوتر، بعدی، مجدد

major (صفت)
بالغ، بزرگ، کبیر، بیشتر، عمده، ارشد، بزرگتر، اعظم، اکبر، مهاد، بیشین

better (صفت)
برتر، بهتر، بیشتر، خوبتر، نیکوتر، چیز بهتر، افضل

rather (قید)
بیشتر، بلکه، نسبتا، تا یک اندازه، ترجیحا، سریع تر، با میل بیشتری

more (قید)
بعلاوه، بیشتر، بیش

multi- (پیشوند)
بسیار، بیشتر، زیاد، متعدد، چند، دارای تعداد زیاد

super- (پیشوند)
مافوق، برتر، فوق، بیشتر، ابر، بالایی، مربوط به بالا، ارجح، واقع در نوک چیزی

افزون‌تر، زیادتر ≠ کمتر


فرهنگ فارسی

( صفت ) افزونتر زیادتر .

فرهنگ معین

(تَ ) (ص تف . ) افزون تر، زیادتر.

لغت نامه دهخدا

بیشتر. [ ت َ ] ( ص تفضیلی ) بیش. زیادتر. افزونتر. حصه بزرگتر و زیادتر از دو حصه غیرمتساوی چیزی. ( ناظم الاطباء ). مقابل کمتر. ازید. قسمت عمده :
دیوه هرچند کابریشم بکند
هرچه آن بیشتر بخویش تند.
رودکی ( از لغتنامه اسدی ).
ز شب نیمه ای بیشتر رفته بود
دو بهره ز توران سپه خفته بود.
رودکی.
که چندان سرافرازی و دستگاه
بزرگی و اورند و فر و کلاه
کزآن بیشتر نشنوی در جهان
وگر چند پرسی ز کارآگهان.
فردوسی.
صد از گنج مازندران بارکن
وز آن بیشتر بار دینار کن.
فردوسی.
جبل شهرکی است [ بعراق ] و بیشتر مردم او کردانند. ( حدود العالم ). خواسته ملک خزران بیشتر از باژدریاست. ( حدود العالم ).
نه منم تنها زو شاکر وخوشنود و خجل
شاکران بیشتر او را ز ربیعه و ز مضر.
فرخی.
مقدم است به فضل و مقدم است به علم
چنانکه بیشتر اندر حدیث جود و کرم.
فرخی.
و بیشتر از روز خود در خدمت پادشاه بود در خلوتهای خاص. ( تاریخ بیهقی ). بهیچ حال بر ما [ مسعود ] فراموش نیست و بعضی از آن حقها گزارده آمده و بیشتر مانده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 138 ). چه هر که بر عمیا در راه مجهول رود... هر چند بیشتر رود بگمراهی نزدیکتر باشد. ( کلیله و دمنه ). هرچند دفع بیشتر کنم تو مبالغت بیشتر کن. ( کلیله و دمنه ).
مرا دوستی گفت کآخرکجایی
چرا بیشتر نزد ما، می نیایی.
انوری.
در شوق رخ تو بیشتر سوخت
هر کو بتو قرب بیشتر یافت.
عطار.
قدم من بسعی پیشترست
پس چراحرمت تو بیشتر است.
سعدی.
پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند
حرص گدا شود طرف شام بیشتر.
صائب.
|| مقدم. برتر :
تو تنها بجای پدر بودیَم
همان از پدر بیشتر بودیَم.
فردوسی.
|| اکثر.اغلب. غالب. غالباً. بیش : نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوب او از سختی که بود بیشتر بدست افزار... کنند. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). کزاز، تبشی باشد سخت ، بیشتر زنان را فتد. ( حاشیه لغت فرس اسدی نخجوانی ). و بجشکان بنکوهیده اند، بیشتر این هر دو را [ فقاع و شلماب را ]. ( هدایةالمتعلمین ربیعبن احمد اخوینی بخاری ). و اندر بیشتر مردمان اندر زهره این دو منفذ بیش نیست. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ عمید

افزون تر، زیادتر.

دانشنامه عمومی

افزون تر


بیشتر می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
بیشتر (موسیقی متن)، آلبوم پینک فلوید
بیشتر (پویانمایی)

گویش بختیاری

بیشتر.


پیشنهاد کاربران

بجای عمدتا

به جای واژه های �اغلب�، �غالباً�، �اکثر�، �اکثراً�، �عمدتاً/بطور عمده�، �معمولاً/بطور معمول�و �بطور متداول� می توان واژه فارسی �بیشتر� را بکار برد.

مترادف بیشتر: افزون تر، زیادتر، اغلب، اکثر، . . .
متضاد بیشتر: کمتر

مدیر محترم؛ �به ندرت� را از برابر ( مترادف ) حذف و به مخالف ( متضاد ) اضافه کنید.

عمدتا

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان :
بگشتند از اندازه بیرون بجنگ
زبس کوفتن گشت پیکار تنگ.
فردوسی.

principally


کلمات دیگر: