کلمه جو
صفحه اصلی

مکررا

فارسی به انگلیسی

periodically, repeatedly, er _, passim

repeatedly, again


er _, passim, periodically, repeatedly


مترادف و متضاد

repeatedly (قید)
مکرر، مکررا

frequently (قید)
زود زود، غالبا، بارها، مکررا، کرارا

فرهنگ فارسی

بتکرار بار ها : [ مکررا عرایض مشتمل بر شکایت بپایه سریر اعلی می فرستادند . ] ( عالم آرا . چا . امیر کبیر ۱۳۱:۱ ) مکرر شدن . ( مصدر ) تکرار شدن دوباره یا چند باره شدن بار هاانجام گرفتن : [ نوبتی چند این حال مکررشد . ] ( مرزبان نامه . چا . ۱۲۱۷ص ۱۹۷ ) [ در حیرتم که با همه بیحاصلی چرا دنیا بچشم خلق مکرر نمی شود . ] ( خان خالص . آنند . )

فرهنگ معین

( مکرراً ) (مُ کَ رَّ رَ نْ ) [ ع . ] (ق . ) بارها، به تکرار.

لغت نامه دهخدا

( مکرراً ) مکرراً. [ م ُ ک َرْ رَ رَن ْ ] ( ع ق ) بارها. به کرات. به دفعات : مکرراً عرایض مشتمل بر شکایات به پایه سریراعلی می فرستادند. ( عالم آرای عباسی ). و رجوع به مکرر شود.

پیشنهاد کاربران

غالبا/مکرر/بارها/


تکرار کردن

بارها و بارها

again and again

so frequently


کلمات دیگر: