کلمه جو
صفحه اصلی

مساعده


مترادف مساعده : آرمون، بیعانه، پیش پرداخت، پیش مزد، تقاوی

برابر پارسی : پیش پرداخت

فارسی به انگلیسی

advance, start, subsidy, advance (money)

advance (money)


advance, start, subsidy


فارسی به عربی

اسکان , تقدم

عربی به فارسی

کمک کردن , ياري کردن , مساعدت کردن , پشتيباني کردن , حمايت کردن , کمک , ياري , حمايت , همدست , بردست , ياور , مساعدت , مساعدت کردن (با) , همدستي کردن , مدد رساندن , بهترکردن چاره کردن , مدد , نوکر , مزدور


مترادف و متضاد

accommodation (اسم)
منزل، تطابق، جا، تطبیق، کمک، همسازی، وسایل راحتی، سازش با مقتضیات محیط، وام، مساعده

advance (اسم)
پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، پیش پرداخت، پیش قسط، سبقت، ربون

imprest (اسم)
مساعده، قرضی

advance money (اسم)
مساعده

آرمون، بیعانه، پیش‌پرداخت، پیش‌مزد، تقاوی


فرهنگ فارسی

۳ - مبلغی پیشکی پرداختن پیش پرداخت . ۴ - ( اسم ) پولی که پیشکی پردازند پیش پرداخت .
یارمندی نمودن

فرهنگ معین

(مُ عِ دَ یا دِ ) [ ع . مساعدة ] ۱ - (اِمص . ) یاری . ۲ - پیش پرداخت .

لغت نامه دهخدا

مساعدة. [ م ُ ع َ دَ ] (ع مص ) مساعدت . مساعده . یارمندی نمودن . (منتهی الارب ). یاری کردن . (آنندراج ). معاونت کردن . (اقرب الموارد): مساعدةالخاطل تعد من الباطل . (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به مساعدت و مساعده شود.


مساعدة. [ م ُ ع َ دَ ] (ع اِمص ، اِ) مساعده . مساعدت . || آنچه از بزر و نفقه و جز آن که مالک به رعیت خود و زارع ملک خود پیشکی می دهد که در سر خرمن بردارد. (ناظم الاطباء). زری که پیش از کار به کارگر دهند. پیش داد. پیشی . پیشکی . پیش مزد. پیش کرایه . پیش پرداخت . (یادداشت مرحوم دهخدا) : آنچه به جهت نسق زراعات ضرور داند به عنوان بذر و مساعده به مستأجر و رعیت داده در رفع محصول بازیافت نماید. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 45). آنچه به جهت نسق زراعات ضرورند از مالیات سرکار به عنوان بذر و مساعده و مؤونت زراعت به رعیت داده در رفع محصول وجه مساعده و مؤونت را بازیافت نماید. (تذکرةالملوک ص 46).
- مساعده دادن ؛ پیشی دادن . پیش از رسیدن هنگام دریافت مزد قسمتی از آن را دادن . مقداری اندک یا مبلغی کم از مقدار یا مبلغ بیشتر را پیشی دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- || یاری مالی کردن به رعیت پیش از رسیدن فصل خرمن .
- مساعده گرفتن ؛ پیشکی گرفتن . مقداری از مزد یاحقوق خود را قبل از موعد مقرر گرفتن .
- || یاری و کمک مالی گرفتن زارع پیش از فصل خرمن از مالک .


فرهنگ عمید

پیش پرداخت.

جدول کلمات

اوانس

پیشنهاد کاربران

مساعده در زبان آذری " ال بورجی "

دوستی یا خوبی

مزد یاری

آوانس، ارفاق

کمک

آوانس

پیشداد

مزدی که پیش از کار بمزدور و کارگر دهند و آنرا بعربی تقدمه خوانند. ( برهان ) . سلم. تسلیف. مزد پیش از کار و پول پیش از خریدن. بیعانه. پیش مزد. دستارا. مساعده :
ز بس حرص بخشش ، نکرده سؤال
بسائل دهد حرص او پیشداد.
عسجدی.


کلمات دیگر: