گم شدن
فارسی به انگلیسی
to be lost or mislaid, to disappear
lose, wander
مترادف و متضاد
دور شدن، گم شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - مفقود شدن . ۲ - از راه خود به بیراهه افتادن : راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست . ( گلستان ) ۳ - ضایع شدن تباه گشتن . ۴ - نابود گشتن . یا گم شو . دور شو از نظرم غایب شو . دشنامی است که بدان رفتن مخاطب را خواهند : دختر. بی شرم برو گم شو میخواهی لک روی دخترم بگذاری ?
لغت نامه دهخدا
گم شدن. [ گ ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) یاوه شدن. ضایع شدن. ناپدید گشتن. دور شدن. از دست رفتن. جدا شدن. نیست شدن :
چنان نامور گم شد از انجمن
چو از باد سرو سهی از چمن.
که گم شد ز ما خورد و آرام و خواب.
چاکری از چاکرانش پیش آن لشکر شود.
گم شود راه بر پرنده کلنگ.
آمد خبر مرگش خر مرد و خبر ماند.
از گم شدنش ترا چه گوید.
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد.
در انبوه خلق از پدر گم شدم.
سر که عقل از وی بپرد دم شود.
ور زآن دو یکی گم شد ما را چه زیان دارد.
شد ز نور آن رنگها روپوش تو.
رفت تا گیرد سر خود، هان و هان حاضر شوید.
چنان نامور گم شد از انجمن
چو از باد سرو سهی از چمن.
فردوسی.
ندیدی تو بدهای افراسیاب که گم شد ز ما خورد و آرام و خواب.
فردوسی.
نام آن لشکر به گیتی گم شود کز بهر جنگ چاکری از چاکرانش پیش آن لشکر شود.
فرخی.
چون بیاشفت بر کلنگ در ابرگم شود راه بر پرنده کلنگ.
ناصرخسرو.
زآن هر دو خرلاشه یکی گم شد ناگاه آمد خبر مرگش خر مرد و خبر ماند.
سوزنی.
وآن جفت که امشبش بجویداز گم شدنش ترا چه گوید.
نظامی.
همچنین درویشی در قاع بسیط گم شده بود. ( گلستان چ یوسفی ص 115 ).پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد.
سعدی.
به بازیچه مشغول مردم شدم در انبوه خلق از پدر گم شدم.
سعدی.
اینقدر عقلی که داری گم شودسر که عقل از وی بپرد دم شود.
مولوی.
گویند به بلاساغون ، ترکی دو کمان داردور زآن دو یکی گم شد ما را چه زیان دارد.
مولوی.
لیک چون در رنگ گم شد هوش توشد ز نور آن رنگها روپوش تو.
مولوی.
دختر رز چند روزی شد که از ما گم شده است رفت تا گیرد سر خود، هان و هان حاضر شوید.
حافظ.
- گم شو ؛ برو! دور شو! دشنامی است که بدان رفتن مخاطب را میخواهند.واژه نامه بختیاریکا
تار آویدِن؛ قَتَل کندِن
وَستِن
وَستِن
پیشنهاد کاربران
get lost: گم شدن
. I always get lost in London
همیشه توی لندن گم میشم.
. I always get lost in London
همیشه توی لندن گم میشم.
ضلال
گم گشتگی
کلمات دیگر: