بیرون ریختن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ابعث
( بیرون ریختن (با فشار ) ) طائرة
( بیرون ریختن (با فشار ) ) طائرة
ابعث
مترادف و متضاد
باطل کردن، بی اثر کردن، باطل شدن، خارج شدن، بیرون ریختن، پوچ کردن، دفع شدن، از درجه اعتبار ساقط کردن
خالی کردن، فروختن، بیرون دادن، بیرون ریختن
بیرون ریختن، پراندن، فواره زدن، مانند فواره جاری کردن، بخارج پرتاب کردن
خارج کردن، بیرون دادن، بیرون ریختن، انتشار نور منتشر کردن
بیرون ریختن، بیرون روان شدن
فرهنگ فارسی
از چیزی بدر ریختن
لغت نامه دهخدا
بیرون ریختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) از چیزی بدر ریختن. ( از آنندراج ) :
آرزوئی در گره بستم دُرِ یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم دریا شدم.
آرزوئی در گره بستم دُرِ یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم دریا شدم.
بیدل.
پیشنهاد کاربران
لُمبَر/ لنبر/ لنُبَر زدن
( لهجه و گویش تهرانی )
تکان خوردن آب و بیرون ریختن از ظرف، لرزان
( لهجه و گویش تهرانی )
تکان خوردن آب و بیرون ریختن از ظرف، لرزان
فواره زدن
کلمات دیگر: