مترادف متوسل شدن : ملتجی شدن، متشبث شدن، دست به دامن شدن، واسطه قرار دادن
متوسل شدن
مترادف متوسل شدن : ملتجی شدن، متشبث شدن، دست به دامن شدن، واسطه قرار دادن
فارسی به انگلیسی
to resort to, to have recourse to, to take refuge in
appeal, recourse
مترادف و متضاد
متوسل شدن، دوباره دسته بندی کردن، متشبث شدن به
ملتجی شدن
متشبث شدن، دستبهدامن شدن
واسطه قرار دادن
۱. ملتجی شدن
۲. متشبث شدن، دستبهدامن شدن
۳. واسطه قرار دادن
پیشنهاد کاربران
به ریش کسی نگریستن ؛ کنایه از متوسل شدن بدو. توقع داشتن از وی :
با در و دشت ساز خاقانی
خانه و خوان ناسزا منگر
تا برون ریشه گیا بینی
ز اندرون ریش ده کیا منگر.
خاقانی.
با در و دشت ساز خاقانی
خانه و خوان ناسزا منگر
تا برون ریشه گیا بینی
ز اندرون ریش ده کیا منگر.
خاقانی.
دست به دامن شدن . . . . . توقع داشتن . . . . . . . انتظار . . . . . گرویدن . . . . . .
سنگ خاله قورباغه را گرو کشیدن ؛ به امری یا دلیلی ناچیز متمسک و متوسل شدن.
کلمات دیگر: