مترادف بی حال : علیل، فرتوت، ناتوان ، بی حس، بی رمق، رخو، سست، شل، لش، وارفته، ضعیف، عاجز ، تن آسا، تنبل، تن پرور ، مدهوش، بی ذوق ، افسرده، بی دماغ، کسل ، بی اراده، بی عرضه، چلمن
متضاد بی حال : توانمند، قوی، کوشا، باذوق، ذوقمند، پرشور
برابر پارسی : سست