مترادف ته مانده : باقی مانده، به جای مانده، بقایا، پس مانده، تفاله، درد
ته مانده
مترادف ته مانده : باقی مانده، به جای مانده، بقایا، پس مانده، تفاله، درد
فارسی به انگلیسی
leavings
fag end, remnant, leftover, oddment, odds and ends, residuary
فارسی به عربی
نفایة
مترادف و متضاد
کف، گل، درده، ته مانده، لجن، لای
نزاع، جنگ، تکه، پاره، اشغال، اوراق، ته مانده، قراضه، ماشین الات اوراق
باقی، باقی مانده، پس مانده، ته مانده
توده، انبوه، تفاله، اشغال، زیادی، ته مانده
باقی مانده، ته مانده، انتهای تاریانخ، سر ازاد نخ، چیز استفاده نشده، انتهای شل هر چیزی
باقیمانده، بهجایمانده، بقایا، پسمانده
تفاله، درد
فرهنگ فارسی
آنچه از خوردن باقی بماند آنچه از طعام در خوان باقی ماند
لغت نامه دهخدا
ته مانده. [ ت َه ْ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) آنچه از خوردن باقی بماند. ( آنندراج ). آنچه از طعام در خوان باقی ماند. ( ناظم الاطباء ). آنچه باقی ماند از چیزی. پس مانده. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
از جام لب چون غیر را بخشی شراب همدمی
در کام تلخ ما چکان ته مانده ٔآن جام را.
از جام لب چون غیر را بخشی شراب همدمی
در کام تلخ ما چکان ته مانده ٔآن جام را.
الهی قمی ( از آنندراج ).
- ته مانده خوار ؛ ته مانده خور. پس مانده خور. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود.فرهنگ عمید
باقی ماندۀ چیزی، اندکی از چیزی که به جامانده باشد.
واژه نامه بختیاریکا
پَسخُو
پیشنهاد کاربران
بقیه
پیش مانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مانده از پیش. بازمانده از قبل ، چنانکه غذا و نان. || ته مانده. پس مانده. سؤر. ( منتهی الارب ) . باقی طعام. پس خورده. نیم خورده. که از پیش کسی بماند ( غذا ) . طعام نیم خورده.
کلمات دیگر: