کلمه جو
صفحه اصلی

مداوم


مترادف مداوم : بلاوقفه، پیاپی، پی درپی، مسلسل، پیوسته، علی الدوام، لاینقطع، مستمر، ناگسیخته

برابر پارسی : همیشگی، پیاپی، همواره، یکسره

فارسی به انگلیسی

ceaseless, constant, continuous, diligent, endless, even, frequent, languishing, steady, obstinate, ongoing, perpetual, running, unflagging


ceaseless, constant, continuous, diligent, ongoing, perpetual, endless, even, frequent, languishing, steady, obstinate, running, unflagging, continued, persevering

continuous, continued, persevering


فارسی به عربی

ثابت , مستمر

مترادف و متضاد

بلاوقفه، پیاپی، پی‌درپی، مسلسل، پیوسته، علی‌الدوام، لاینقطع، مستمر، ناگسیخته


stable (صفت)
پایدار، پایا، محکم، ثابت، پا بر جا، استوار، باثبات، مداوم

persistent (صفت)
پایا، مزمن، مصر، ماندگار، مداوم، لجوج، سمج، مقاوم، ایستادگی کننده

continuous (صفت)
متوالی، پیوسته، ماندگار، مداوم

uninterrupted (صفت)
متوالی، پیوسته، مسلسل، مداوم، مستمر، قطع نشده، بی وقفه، غیر منقلع

steady (صفت)
محکم، پر پشت، ثابت، پی در پی، استوار، مداوم، متین، یک نواخت

unremitting (صفت)
مدام، مداوم، پشت کاردار، بی امان، مصر در کار

continuing (صفت)
مسلسل، مداوم

ongoing (صفت)
مداوم

running (صفت)
مداوم، جاری، دونده، پویا، مناسب برای مسابقه دو

فرهنگ فارسی

دوام دهنده، ادامه دهنده ، مواظب و ثابت قدم، کسی که کاری راهمیشه انجام بدهد
( اسم ) ۱- دوام دهنده مداومت کننده . ۲- ثابت قدم .
چوبکی که بدان جوشش دیگ فرو نشانند

فرهنگ معین

(مُ وِ ) [ ع . ] (اِفا. ) دوام دهنده ، ادامه دهنده .

لغت نامه دهخدا

مداوم. [ م ُ وِ ] ( ع ص ) ثابت قدم. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). درنگ نماینده و برکاری ایستنده. ( آنندراج ). پی گیر. دوام کننده. بادوام. || مواظب. ( ناظم الاطباء ). || همیشه دارنده. ( آنندراج ). || دوام دهنده. مداومت کننده. ( فرهنگ فارسی معین ). نعت فاعلی است از مداومة. در تمام معانی رجوع به مداومت و مداومة شود.

فرهنگ عمید

همیشگی، دائم.

فرهنگ فارسی ساره

پیاپی، همیشگی، همواره، یکسره


واژه نامه بختیاریکا

دنَر؛ گُرّانِه؛ یه پسدا؛ یه پشت

پیشنهاد کاربران

همیشگی


دنباله دار ( در برخی جاها )

در برخی جاها، مانند این یکی:
کارگرانی که باید پس از سه سال کار دنباله دار ( بجای مداوم ) در شرکت، برابرِ آیین نامه، رسمی شوند، بیش از ده سال است که چشم براه آنند.

so frequently


کلمات دیگر: