کلمه جو
صفحه اصلی

جنم

فارسی به انگلیسی

sramp, type


فرهنگ فارسی

شکل، صورت، هیکل، قیافه، سرشت، ذات
۱- صورت هیات قیافه . ۲- ذات سرشت طبیعت : ( ( جنم فلانی بداست . ) )

فرهنگ معین

(جَ نَ ) (اِ. ) ۱ - ذات ، سرشت . ۲ - صورت ، قیافه .

لغت نامه دهخدا

جنم. [ ج َ ن َ ]( اِ ) شکل و هیأت. صورت. قیافه. ( ناظم الاطباء ). || ذات. سرشت. طبیعت. ( فرهنگ فارسی معین ): جنم فلانی بد است ، فلانی بدجنم است ؛ بدخو و بدخلق است.

فرهنگ عمید

۱. سرشت، ذات.
۲. [مجاز] توانایی، شایستگی.

دانشنامه عمومی

:لیاقت قیافه توانایی شایستگی


(جَنَم) جرات جِسارت داشتن توانایی، برای برخورد و حلِ مشکلات.


گویش مازنی

دوزخ – جهنم


/jannem/ دوزخ – جهنم

جدول کلمات

شکل ، صورت ، قیافه

پیشنهاد کاربران

جَنَم: [ اصطلاح در تداول عامه ]در معنی مجازی ، توانایی، شایستگی . ￵
( ( آرزو هنوز بُراق به آیه گفت "کاش نصف جنم تهمینه را تو داشتی . تمام بار زندگی روی دوش دختر بیچاره ست . تو چی ؟فقط بلدی ادا اطوار بیایی و خرج بتراشی " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 119. ) )

وجود

عرضه

جرات، عرضه

جوهر

جوهر، شکل، صورت، هیکل، قیافه، سرشت، ذات، عرضه، وجود، جوهره، توانایی، شایستگی

جان . روح . محبت

استعداد


کلمات دیگر: