کلمه جو
صفحه اصلی

تدریجا


برابر پارسی : خرده خرده، پایه پایه، پله پله، کم کم | ( تدریجاً ) کم کم، آهسته آهسته

فارسی به انگلیسی

progressively, gradually

gradually


progressively


فرهنگ فارسی

متدرجا و بطور تدریج و آهستگی خرد خرد کم کم رفته رفته بتدریج .

لغت نامه دهخدا

( تدریجاً ) تدریجاً. [ ت َ جَن ْ ] ( ع ق ) متدرجاً و بطور تدریج و آهستگی.( ناظم الاطباء ). به تدریج. خردخرد. کم کم. رفته رفته.

فرهنگ فارسی ساره

کم کم


پیشنهاد کاربران

به مرور زمان، کم کم

خوارخوار. [ خوا / خا خوا / خا ] ( ق مرکب ) آهسته آهسته. کم کم. اندک اندک. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
سخن هرچه بشنیدم از شهریار
بگفتم به ایرانیان خوارخوار.
فردوسی.
همی رفت بر خاک بر خوارخوار
ز شمشیر کرده یکی دستوار.
فردوسی.
چنین گفت پس نامور با تخوار
که این کیست کآمدچنین خوارخوار.
فردوسی.
شاه لشکر را گفت شما خوارخوار از این در بروید و هر چهار سوی قلعه را نگاهدارید. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ) . و گویند برهنه بر قفا خفت و بفرمود تا ده رطل روی در چهار بوته گداختند و بر سینه وی ریختند خوارخوار و آنجایگاه بر دانه دانه بیفسرد که هیچ موی و اندامش نسوخت. ( مجمل التواریخ والقصص ) .

جسته جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ / ت ِ ] ( ق مرکب ) کم کم . سند آن در لفظ زبان شکسته بیاید. ( آنندراج ) . تک تک . گاه گاه . یک یک . ( یادداشت مؤلف ) . یواش یواش . تدریجاً. ( فرهنگ نظام ) : جسته جسته اخباری میرسد. جسته جسته اطلاعاتی به ما میرسد. جسته جسته اشعار خوب هم درین دیوان دیده میشود. جسته جسته آواز توپی شنیده میشد. جسته جسته حرفهایی از او مسموع شد. ( از یادداشتهای مؤلف ) .


کلمات دیگر: