مترادف تنبل : بچه ننه، بی حال، بی غیرت، تن زن، بیکاره، تن آسا، تنبل باشی، تن پرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچ کاره ، درس نخوان
متضاد تنبل : زرنگ، کوشا
lazy
draggy, idle, indolent, lazy, otiose, remiss, shiftless, slacker, slothful, sluggard, sluggish, work-shy, workshy
بچهننه، بیحال، بیغیرت، تنزن، بیحال، بیکاره، تنآسا، تنبلباشی، تنپرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچکاره ≠ زرنگ، کوشا
۱. بچهننه، بیحال، بیغیرت، تنزن، بیحال، بیکاره، تنآسا، تنبلباشی، تنپرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچکاره ≠ زرنگ، کوشا
۲. درسنخوان
(تَ بَ) (ص .) تن پرور، کاهل .
(تِ بَ) (ص .) کوتاه قد.
(تَ یا تُ بُ) (اِ.) 1 - مکر، حیله . 2 - افسون ، جادو.
تنبل . [ ت َ ن َب ْ ب ُ ] (ع مص ) گرفتن : تنبل ما عندی ؛ گرفت آنچه نزد مردم بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آگاه و تیزخاطر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرامی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || استنجا کردن به سنگ و کلوخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تیز دستی نمودن . || تیر با خود داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فضل نمودن از خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مردن مردم و شتر و جز آن . || یک یک گرفتن تیر درشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برگزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). || تنبلی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
ناصرخسرو (دیوان ص 249).
تنبل . [ تَم ْ ب ُ ] (اِ) لغتی است در تامول و مذکور است در «ت م ل ». (منتهی الارب ). تانبول . (ناظم الاطباء). رجوع به تامول و تانبول شود.
تنبل . [ تِم ْ ب َ ] (ع ص ) کوتاه . ج ، تنابیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنبال و تنبالة و تنبول و تنابیل شود.
رودکی .
رودکی .
رودکی .
دقیقی .
دقیقی .
طاهر فضل .
کسائی .
ابونصر مرغزی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی (دیوان ص 211).
منوچهری .
ناصرخسرو.
معزی .
نظامی .
کمال اسماعیل (از فرهنگ رشیدی ).
شمس فخری .
کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد؛ بیکاره؛ تنپرور.
۱. مکر؛ حیله؛ فریب؛ نیرنگ.
۲. جادو؛ افسون: ◻︎ نیست را هست کند تنبل اوی / هست را نیست کند فرهستش (ابونصر مرغزی: شاعران بیدیوان: ۲۷۱).
تکیه ای: tembel
طاری: tambel
طامه ای: tambel
طرقی: tambel
کشه ای: tambel
نطنزی: tambel