کلمه جو
صفحه اصلی

مغز کردن

فارسی به انگلیسی

shell, shuck

مترادف و متضاد

enucleate (فعل)
روشن کردن، کندن، توضیح دادن، مغز کردن، هسته دراوردن

فرهنگ فارسی

بیرون کردن مغز پسته و بادام و گردو و تخم کدو و هندوانه و امثال آن از پوست باز کردن .

لغت نامه دهخدا

مغز کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون کردن مغز پسته و بادام و گردو و تخم کدو و هندوانه و امثال آن. از پوست باز کردن ، چنانکه بادام و پسته و فندق و تخم کدو و مانند آن را: پسته ها را مغز کن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).


کلمات دیگر: