کلمه جو
صفحه اصلی

مطربی


مترادف مطربی : خنیاگری، رامشگری، مغنی گری، نوازندگی

برابر پارسی : رامشگری

مترادف و متضاد

خنیاگری، رامشگری، مغنیگری، نوازندگی


فرهنگ فارسی

عمل و شغل مطرب مغنی گری : گفت : ای دل افروز هم. سازهای مطربی دانی .

لغت نامه دهخدا

مطربی. [ م ُ رِ ] ( حامص ) آوازخوانی و سرودگویی و مغنی گری و ساززنی و رقاصی.( ناظم الاطباء ). عمل خنیاگری و رامشگری :
بر گل نو زندواف مطربی آغاز کرد
خواند بالحان خوش نامه پا زند و زند.
سوزنی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
گفت من رقص ندانم بسزا
مطربی نیز ندانم بدرست.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 836 ).
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از مهتر و کهتر بستانی.
عبید زاکانی.

پیشنهاد کاربران

تو خیلی دختر زیبایی هستی میدونی خودت

مثل ماه

یاسی

نوازندگی، آوازخوانی، رقاصی

به مطربی

فاطمه با زبان مطربی

عمه به مطربی



کلمات دیگر: