کلمه جو
صفحه اصلی

ملبوس


مترادف ملبوس : پوشاک، پوشیدنی، جامه، رخت، کسوت، لباس

برابر پارسی : پوشیدنی

فارسی به انگلیسی

clothing, garment, clothed or clad

فارسی به عربی

ملابس

مترادف و متضاد

toggery (اسم)
جامه، رخت، ملبوس، یراق و دهانه اسب، لباس فروشی

clothing (اسم)
لباس، ملبوس، پوشاک

bib and tucker (اسم)
ملبوس

togs (اسم)
جامه، ملبوس

پوشاک، پوشیدنی، جامه، رخت، کسوت، لباس


فرهنگ فارسی

پوشیده شده ، پوشیدنی، جامه، پوشاک
۱ - ( اسم ) پوشیده شده . ۲ - ( اسم ) پوشیدنی پوشاک جامه دوخته .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) پوشیده شده . ۲ - (اِ. ) پوشاک ، هرچیز پوشیدنی .

لغت نامه دهخدا

ملبوس. [ م َ ] ( ع ص ) پوشیده وجامه پوشیده. ( ناظم الاطباء ) : به لباس پیراسته عمر ملبوس و متردی شدندی. ( سندبادنامه ص 342 ). || مجازاً، مخفی. نهان. پنهان :
گرچه آن محسوس و این محسوس نیست
لیک آن بر چشم جان ملبوس نیست.
مولوی ( مثنوی چ کلاله خاور ص 384 ).
|| ( اِ ) جامه پوشیدن مثل پیراهن وقبا و دستار و کلاه وغیره. ( غیاث ). جامه و پوشاک و هر چیز پوشیدنی مانند پیراهن و قبا و دستار و کلاه و زیر جامه که آن را پوشیده باشند. ( ناظم الاطباء ) :
همتم گفتا که ملبوس جلال
دق مصری وشی صنعایی فرست.
خاقانی.
ملبوس مختصر که کهتر بفرستد، به پوشیدن آن را گرامی کند و بزرگ گرداند. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 301 ). خوردنی از پوشیدنی جداکند و ازبهر هر مأکولی و ملبوسی وعایی و جایی مخصوص گرداند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 70 ). پیشکشهای مرغوب از ملبوس و مرکوب و غیر آن جمله مرتب کرد و به خدمت خسرو آمد. ( مرزبان نامه ایضاً ص 251 ).

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] پوشیده شده.
۲. پوشیدنی، جامه، پوشاک.


کلمات دیگر: