کلمه جو
صفحه اصلی

معافی


مترادف معافی : بخشودگی، معافیت

مترادف و متضاد

بخشودگی، معافیت


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به معاف آنچه بخشوده گردد .
ابن عمران ازدی موصلی مکنی به ابو مسعود شیخ جزیره در عصر خویش و یکی از ثقات و حافظان حدیث بود .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (حامص . ) معاف بودن ، بخشودگی . ، ~ ِ مالیاتی بخشودگی از پرداخت مالیات . ، ~ ِ نظام وظیفه بخشودگی از خدمت سربازی .

لغت نامه دهخدا

معافی . [ م ُ] (حامص ) بخشیدگی و بخشش و رهایی و آزادی و بخشش مالیات و باج و خراج . (ناظم الاطباء). معاف بودن . معافیت . و رجوع به معاف شود.
- معافی مالیاتی ؛ بخشودگی از پرداخت مالیات . معافیت مالیاتی .
- معافی نظام وظیفه ؛ بخشودگی از خدمت نظام وظیفه . معافیت از خدمت موظف در ارتش .


معافی. [ م ُ ] ( ع ص ) عفوکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || عافیت بخش ؛ یا شافی یا کافی یا معافی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع معافی ( اِخ ) شود.

معافی. [ م ُ فا ] ( ع ص ) عافیت بخشیده شده و تندرست نگاهداشته از رنج و بلا. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مصون : و این ائمه بزرگوار از این چنین تعصب که در نهادهای ما هست محفوظ و معافی اند.( اسرارالتوحید چ صفا ص 21 ). و رجوع به معافاة شود.

معافی. [ م ُ] ( حامص ) بخشیدگی و بخشش و رهایی و آزادی و بخشش مالیات و باج و خراج. ( ناظم الاطباء ). معاف بودن. معافیت. و رجوع به معاف شود.
- معافی مالیاتی ؛ بخشودگی از پرداخت مالیات. معافیت مالیاتی.
- معافی نظام وظیفه ؛ بخشودگی از خدمت نظام وظیفه. معافیت از خدمت موظف در ارتش.

معافی. [ م ُ ] ( اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معافی. [ م ُ فا ] ( اِخ ) رجوع به ابوالفرج بن طرار شود.

معافی. [ م ُ فا ] ( اِخ ) رجوع به ابومحمد معافی بن سلیمان جزری شود.

معافی. [ م ُ فا] ( اِخ ) ابن اسماعیل بن حسین بن ابی سنان شیبانی موصلی شافعی مکنی به ابی محمد وملقب به جمال الدین ( متوفی به سال 631 هَ.ق ) مفسر، عارف به حدیث و ادب. ولادت و وفات وی در موصل اتفاق افتاد. او راست : «نهایةالبیان فی تفسیر قرآن »، «انس المنقطعین لعبادة رب العالمین ». ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1051 ). و رجوع به کشف الظنون ج 2 ص 1947 و 1987 شود.

معافی. [ م ُفا ] ( اِخ ) ابن عمران ازدی موصلی مکنی به ابومسعود ( متوفی به سال 185 هَ. ق. ) شیخ جزیره در عصر خویش ویکی از ثقات و حافظان حدیث بود. کتابهایی در سنن و زهد و ادب و جز اینها تألیف کرده است. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1051 ). فقیه محدث و راوی کتاب جامعالصغیر سفیان ثوری است. ( از الفهرست ابن الندیم ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به صفةالصفوة ج 4 ص 151 شود.

معافی . [ م ُ ] (اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


معافی . [ م ُ ] (ع ص ) عفوکننده . (غیاث ) (آنندراج ). || عافیت بخش ؛ یا شافی یا کافی یا معافی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع معافی (اِخ ) شود.


معافی . [ م ُ فا ] (اِخ ) رجوع به ابوالفرج بن طرار شود.


معافی . [ م ُ فا ] (اِخ ) رجوع به ابومحمد معافی بن سلیمان جزری شود.


معافی . [ م ُ فا ] (ع ص ) عافیت بخشیده شده و تندرست نگاهداشته از رنج و بلا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مصون : و این ائمه ٔ بزرگوار از این چنین تعصب که در نهادهای ما هست محفوظ و معافی اند.(اسرارالتوحید چ صفا ص 21). و رجوع به معافاة شود.


معافی . [ م ُ فا] (اِخ ) ابن اسماعیل بن حسین بن ابی سنان شیبانی موصلی شافعی مکنی به ابی محمد وملقب به جمال الدین (متوفی به سال 631 هَ .ق ) مفسر، عارف به حدیث و ادب . ولادت و وفات وی در موصل اتفاق افتاد. او راست : «نهایةالبیان فی تفسیر قرآن »، «انس المنقطعین لعبادة رب العالمین ». (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1051). و رجوع به کشف الظنون ج 2 ص 1947 و 1987 شود.


معافی . [ م ُفا ] (اِخ ) ابن عمران ازدی موصلی مکنی به ابومسعود (متوفی به سال 185 هَ . ق .) شیخ جزیره در عصر خویش ویکی از ثقات و حافظان حدیث بود. کتابهایی در سنن و زهد و ادب و جز اینها تألیف کرده است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1051). فقیه محدث و راوی کتاب جامعالصغیر سفیان ثوری است . (از الفهرست ابن الندیم ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به صفةالصفوة ج 4 ص 151 شود.



کلمات دیگر: