کلمه جو
صفحه اصلی

بهم امیختن

فارسی به عربی

مراوغة

مترادف و متضاد

interfusion (اسم)
در هم ریختن، بهم امیختن

shuffle (فعل)
مخلوط کردن، بهم امیختن، بهم مخلوط کردن، بی قرار بودن، بر زدن، این سو و ان سو حرکت کردن

fold (فعل)
بهم امیختن، پیچیدن، تابیدن، در اغل کردن، جا کردن، تا کردن، بشکست خود اعتراف کردن، تاه کردن، تاه زدن، تاه خوردن، بکسب یا شغل پایان دادن

interfuse (فعل)
افشاندن، در هم ریختن، بهم امیختن

coalesce (فعل)
یکی شدن، ائتلاف کردن، بهم امیختن

commingle (فعل)
بهم امیختن، بهم مخلوط کردن

immingle (فعل)
مخلوط کردن، بهم امیختن، در هم امیختن

intermix (فعل)
بهم امیختن، در هم امیختن، با هم مخلوط کردن

فرهنگ فارسی

( بهم آمیختن ) ۱ - ( مصدر ) در هم و مخلوط شدن . ۲ - ( مصدر ) مخلوط کردن .

لغت نامه دهخدا

( بهم آمیختن ) بهم آمیختن. [ ب ِ هََ ت َ ] ( مص مرکب ) درهم و مخلوط شدن. مخلوط کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: