بهتری
فارسی به انگلیسی
preference, improvement
betterment
فارسی به عربی
تحسین , فائدة
مترادف و متضاد
سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری
مزیت، برتری، تفوق، بهتری
اصلاح، بهتری، بهبودی، بهبود
فرهنگ فارسی
نیکی . نیکویی . زیبایی . خوبی . پاکی .
لغت نامه دهخدا
بهتری. [ ب ِ ت َ ] ( حامص مرکب ) نیکی. نیکویی. زیبایی. خوبی. پاکی :
به فر تو گفتا همه بهتری است
ابا تو همه رنج رامشگری است.
همه بهتری جو و نیک اختری.
فزاینده پاکی و بهتری.
زدرد فرومایگی بهتری است.
چهره تو چون گل طری و براورش.
به فر تو گفتا همه بهتری است
ابا تو همه رنج رامشگری است.
فردوسی.
گذشتیم از این سد اسکندری همه بهتری جو و نیک اختری.
فردوسی.
همی گفت کای برتر از برتری فزاینده پاکی و بهتری.
فردوسی.
سخن به ز شکر کز او مرد رازدرد فرومایگی بهتری است.
ناصرخسرو.
به شدم و بهتری نصیب تو باداچهره تو چون گل طری و براورش.
سوزنی.
کلمات دیگر: