کلمه جو
صفحه اصلی

معاونت


مترادف معاونت : نیابت، مددکاری، یاری، کمک، هم دستی، شرکت

فارسی به انگلیسی

(mutual) assistance, office of an assistant or under - secretary

مترادف و متضاد

assistance (اسم)
کمک، معاونت، مساعدت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، مدد، همدستی، پایمردی، مراعات

adjutancy (اسم)
معاونت، یاری، اجودانی، معینی

نیابت


مددکاری، یاری، کمک


هم‌دستی، شرکت


۱. نیابت
۲. مددکاری، یاری، کمک
۳. همدستی، شرکت


فرهنگ فارسی

به یکدیگرکمک کردن، یاری کردن
۱ - ( مصدر ) یاری دادن کمک کردن . ۲- ( اسم ) یاری کمک . ۳ - مقام شخصی که در و زارت خانه یا اداره بلافاصله پس از و زیر یا رئیس است .

لغت نامه دهخدا

معاونت. [ م ُ وَ / وِ ن َ ] ( از ع ، اِمص ) دستگیری و مددگاری و یاوری. ( ناظم الاطباء ). یاری. یاریگری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : مرغان به معاونت... او قویدل گشتند. ( کلیله و دمنه ).در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و به معاونت و مظاهرت محتاج نگشت. ( کلیله و دمنه ). اگر زن حجام بر فساد و ناشایست تحریض و معاونت روانداشتی مثله نشدی. ( کلیله و دمنه ). سلام و خدمت دوستدار به مجلس اسمی... فرماید رسانیدن و در باب تحصیل مراد و مرام از آن مجلس معاونتی طلبیدن. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 277 ).
اسیر بند بلا را چه جای سرزنش است
گرت معاونتی دست می دهد دریاب.
سعدی.
و رجوع به معاونة شود.
- معاونت در جرم ؛ ( اصطلاح حقوق ) تحریک عامل اصلی جرم و یا کمک در تهیه مقدمات یا در لواحق جرم با علم و تسهیل در اجرای آن و بطور کلی کمک عالمانه به مباشر جرم از طرف غیرمباشر مثلاً اگر کسی مال مسروق را از سارق عالماً گرفته و مخفی کند این کمک که در لواحق جرم سرقت به عمل آمده مصداق معاونت در جرم است. ( از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). و رجوع به ترکیب «معاون جرم » ذیل معاون شود.
- معاونت کردن ؛ یاری کردن. کمک کردن :
باد به دست آرزو در طلب هوای دل
گر نکند معاونت دور زمان مقبلم.
سعدی.
- معاونت نمودن ؛ معاونت کردن. یاری کردن. کمک کردن : او را بخواند تا ولایت بدو تسلیم کند و در جواب خصم استخلاص ملک او را مدد دهد و معاونت نماید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 260 ).
|| مقام کسی که در وزارت خانه یا اداره مادون وزیر یا رئیس است. مقام معاون. و رجوع به معاون شود.

معاونة. [ م ُ وَ ن َ ] ( ع مص ) با کسی یاری کردن. ( المصادر زوزنی ). همدیگر را یاری کردن و یاری دادن. عِوان. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معاونت . [ م ُ وَ / وِ ن َ ] (از ع ، اِمص ) دستگیری و مددگاری و یاوری . (ناظم الاطباء). یاری . یاریگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مرغان به معاونت ... او قویدل گشتند. (کلیله و دمنه ).در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و به معاونت و مظاهرت محتاج نگشت . (کلیله و دمنه ). اگر زن حجام بر فساد و ناشایست تحریض و معاونت روانداشتی مثله نشدی . (کلیله و دمنه ). سلام و خدمت دوستدار به مجلس اسمی ... فرماید رسانیدن و در باب تحصیل مراد و مرام از آن مجلس معاونتی طلبیدن . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 277).
اسیر بند بلا را چه جای سرزنش است
گرت معاونتی دست می دهد دریاب .

سعدی .


و رجوع به معاونة شود.
- معاونت در جرم ؛ (اصطلاح حقوق ) تحریک عامل اصلی جرم و یا کمک در تهیه ٔ مقدمات یا در لواحق جرم با علم و تسهیل در اجرای آن و بطور کلی کمک عالمانه به مباشر جرم از طرف غیرمباشر مثلاً اگر کسی مال مسروق را از سارق عالماً گرفته و مخفی کند این کمک که در لواحق جرم سرقت به عمل آمده مصداق معاونت در جرم است . (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). و رجوع به ترکیب «معاون جرم » ذیل معاون شود.
- معاونت کردن ؛ یاری کردن . کمک کردن :
باد به دست آرزو در طلب هوای دل
گر نکند معاونت دور زمان مقبلم .

سعدی .


- معاونت نمودن ؛ معاونت کردن . یاری کردن . کمک کردن : او را بخواند تا ولایت بدو تسلیم کند و در جواب خصم استخلاص ملک او را مدد دهد و معاونت نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 260).
|| مقام کسی که در وزارت خانه یا اداره ٔ مادون وزیر یا رئیس است . مقام معاون . و رجوع به معاون شود.

فرهنگ عمید

به یکدیگر کمک کردن، یاری کردن.

پیشنهاد کاربران

Department


کلمات دیگر: