کلمه جو
صفحه اصلی

ایادی


مترادف ایادی : دستیاران، شرکا، همدستان، همکاران، همگنان

برابر پارسی : دست نشاندگان، مزدوران

مترادف و متضاد

دستیاران، شرکا، همدستان، همکاران، همگنان


فرهنگ فارسی

دستها، جمع ایدی
جمع ایدی جمع الجمع : ید . ۱ - دستها دستان : ایادی ظالمان را قطع کرد . ۲ - دستیاران معاونان. ۳ - نعمتها نیکوییها دهشها .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ایدی ، ججِ یَد. ۱ - دست ها. ۲ - دستیاران . ۳ - نعمت ها.

لغت نامه دهخدا

ایادی. [ اَ ] ( ع اِ ) جج ِ ید، به معنی دست. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نعمتها و نکوئیها و دستها و این جمع ایدی است و ایدی جمع ید است. ( غیاث ) :
بچشم هر کس او را بزرگی و حشمت
بجای هر کس او را ایادی و کردار.
فرخی.
آن مهترزاده را بجای من ایادی بسیار است. ( تاریخ بیهقی ).
نه دیده معالی ترا گردون غایت
نه کرده ایادی ترا گردون احصا.
مسعودسعد.
صواب آن است که جمله... شکر ایادی او را بازرانم. ( کلیله و دمنه ).
در باغ ایادیش بر اشجار مروت
پخته است و رسیده رطب و خار شکسته.
سوزنی.
نیست آیات کرامات ترا
بجز احسان و ایادی تفسیر.
سوزنی.
از خنصر چپ عقد ایادیت گرفته
اطفال در آن عهد که ابهام مکیده.
ظهیرالدین فاریابی.
گر من عواطف تو فراموش میکنم
بادا غمان من چو ایادیت بی شمار.
سید حسن غزنوی.
چون از حضرت ایشان بازگشت این قطعه در شکر ایادی ایشان انشاء کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). آثار و ایادی و عواطف و عوارف و مکارم آل سامان.( ترجمه تاریخ یمینی ). که ایادی نعمای او چگونه فایض بوده است. ( جوینی ، از یادداشت مؤلف ). سوابق نعمت بر این بنده داری و ایادی منت. ( گلستان سعدی ). بعضی از ایادی ونعم مولانا الجلیل کافی الکفاة که در... ( تاریخ قم ص 4 ).
- سبق الایادی ؛ سابقه نعمت. حق نعمت :
همه نامداران وگردن فرازان
بزنجیر سبق الایادی مقید.
سعدی ( از کلیات چ مصفا ص 692 ).
رجوع به سبق شود.

فرهنگ عمید

= یَد

یَد#NAME?



کلمات دیگر: