معرکه گیر. [م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] ( نف مرکب ) آنکه هنگامه بازی را گرم کند چون کشتی گیر و طاس باز و سگ باز و میمون باز و مانند آن. ( آنندراج ). کشتی گیر و دیگر اهل بازی که در بازار مردم تماشایی را جمع کنند. ( غیاث ). ریسمان باز و شعبده باز. ( ناظم الاطباء ). هنگامه گیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به معرکه گرفتن شود.