مقدر کردن
فارسی به انگلیسی
foreordain, ordain, predestine, preordain, destine
فارسی به عربی
قدر , لوح , مر
ثروة
ثروة
قدر , لوح , مر
مترادف و متضاد
ترتیب دادن، مقرر داشتن، امر کردن، فرمان دادن، وضع کردن، مقدر کردن
تعیین کردن، مقدر کردن، با لوح سنگ پوشاندن، واقعه ای را ثبت کردن
مقدر کردن، سرنوشت معین کردن، قبلا انتخاب کردن
مقدر کردن، قبلا تعیین کردن، مقدر شدن یا کردن
کلمات دیگر: