کلمه جو
صفحه اصلی

معاضدت


مترادف معاضدت : دستگیری، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاونت، هم دستی، همراهی، یاری، یاوری، کمک کردن، یاری کردن

برابر پارسی : همراهی، یاوری، پشتیبانی

فارسی به انگلیسی

mutual aid or assistance, cooperation, ministration, aid, bailout, co-operation, contribution, ministry, partnership, teamwork, mutual aid or assistence

mutual aid or assistence, cooperation


aid, bailout, co-operation, contribution, cooperation, ministration, ministry, partnership, teamwork


مترادف و متضاد

کمک کردن، یاری کردن


assistance (اسم)
کمک، معاونت، مساعدت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، مدد، همدستی، پایمردی، مراعات

دستگیری، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاونت، هم‌دستی، همراهی، یاری، یاوری


۱. دستگیری، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاونت، همدستی، همراهی، یاری، یاوری
۲. کمک کردن، یاری کردن


فرهنگ فارسی

بازوبه بازوی هم دادن، به یکدیگرکمک کردن
۱ - ( مصدر ) بیکدیگر یاری کردن کمک کردن . ۲ - ( اسم ) یاری .

فرهنگ معین

(مُ ضَ دَ ) [ ع . معاضدة ] (مص م . ) یکدیگر را یاری کردن .

لغت نامه دهخدا

معاضدت. [ م ُ ض َ / ض ِ دَ ] ( از ع ، اِمص ) یاری دادن و بازوی یکدیگر بودن. ( غیاث ). پشتی کردن. یاری کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || یاری. یارمندی. نصرت. اعانت. معاونت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : زمام حل و عقد و بسط و قبض و ابرام و نقض به دست حزامت و شهامت او دادند و فایق خاص را از برای معاونت و معاضدت به وی بازبستند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 62 ). این ساعت با قوت و شوکت خصم و اضطراب وقت و تشویش حال جز مظاهرت و مضافرت و معاضدت و معاقدت چاره نیست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 148 ). و رجوع به معاضدة شود.

معاضدة. [ م ُ ض َ دَ ] ( ع مص ) با کسی یار بودن. ( تاج المصادر بیهقی ). با هم یاری نمودن. ( منتهی الارب ). یاری دادن و بازوی یکدیگر بودن. ( آنندراج ). یاری کردن و معاونت نمودن همدیگر را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به معاضدت شود.

معاضدت . [ م ُ ض َ / ض ِ دَ ] (از ع ، اِمص ) یاری دادن و بازوی یکدیگر بودن . (غیاث ). پشتی کردن . یاری کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || یاری . یارمندی . نصرت . اعانت . معاونت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زمام حل و عقد و بسط و قبض و ابرام و نقض به دست حزامت و شهامت او دادند و فایق خاص را از برای معاونت و معاضدت به وی بازبستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 62). این ساعت با قوت و شوکت خصم و اضطراب وقت و تشویش حال جز مظاهرت و مضافرت و معاضدت و معاقدت چاره نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 148). و رجوع به معاضدة شود.


فرهنگ عمید

۱. بازو به بازوی هم دادن.
۲. به یکدیگر کمک کردن.

پیشنهاد کاربران

شاید اگر برابر پارسی معاضدت را ( همیاری ) بگوییم زیباتر و درست تر باشد.


کلمات دیگر: