کلمه جو
صفحه اصلی

ملتزم


مترادف ملتزم : ملازم، همراه، متعهد، موظف، عهده دار

برابر پارسی : پایبند، همدم، همراه، همیار

فارسی به انگلیسی

bound over


attendant


attendant, bound over

فارسی به عربی

متبنی , مسوول

عربی به فارسی

مراعات کننده , مراقب , هوشيار


مترادف و متضاد

صفت


ملازم، همراه


متعهد، موظف، عهده‌دار


follower (اسم)
تابع، پیرو، ملتزم، شاگرد، عشقبیاز، تعقیب کننده، دنبالگر

answerable (صفت)
جوابگو، ضامن، مسئول، ملتزم، پاسخ دار، جواب دار

۱. ملازم، همراه
۲. متعهد، موظف، عهدهدار


فرهنگ فارسی

برخودلازم گیرنده، برعهده گیرنده، کسی که امری رابرعهده بگیرد
( اسم ) ۱ - بر خود لازم گیرنده ( چیزی را ) بعهده گیرنده ( امری را ) . ۲ - کسی که همراه شاه یا بزرگی باشد ( پیاده یا سواره ) جمع : ملتزمین . یا ملتزم رکاب . کسی که در رکاب شاه یا بزرگی حرکت کند .
موضعی است نزدیک رکن یمانی در محاذی کعبه حاجتمندان در آنجا دعا می کنند . بین حجر الاسود و باب کعبه واقع شده در مکه معظمه .

فرهنگ معین

(مُ تَ زِ ) [ ع . ] (اِ فا. ) ۱ - ملازم ، همراه . ۲ - متعهد.

لغت نامه دهخدا

ملتزم . [ م ُ ت َ زَ ] (ع ص ) دست به گردن زده و در بر گرفته . (ناظم الاطباء). آنکه دست به گردنش افکنده اند. (از اقرب الموارد). || ملازم شده . (ناظم الاطباء).


ملتزم . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) بر خود لازم گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). || مأخوذ ازتازی ، متعهد. (ناظم الاطباء). بر گردن گرفته . گردن نهاده . برعهده گرفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملتزم شدن ؛ متعهد شدن . (ناظم الاطباء). برعهده گرفتن . پذیرفتن . به گردن گرفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
قرضی که از ره کرمت ملتزم شده ست
هنگام آن رسید که ذمت بری کند.

ابوالفرج رونی .


خدمتها پذیرفت و قدری معین را ملتزم شد که هر سال بر طریق حمل به خزانه ٔ معموره ٔ او فرستد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 28). چیپال رسول فرستاد... و ملتزم شد که در حال فدیه ای بدهد و هر سال حمل لایق به خزانه ٔ معموره فرستد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 36).سعدالدین ملتزم و متکفل شد که به وجهی به حضرت عرضه دارد که هیچ مضرت و گزند به سر و مال ایشان عاید نگردد. (تاریخ غازان ص 42). جزیه قبول کردند، ملتزم شدند که سال به سال برسانند. (ظفرنامه ٔ یزدی ).
- ملتزم گشتن ؛ ملتزم شدن . پذیرفتن : پادشاه ... دین حنفی را متقلد و ملتزم گشته ... (تاریخ غازان ص 96). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| مجبور و مضطر و مغلوب .
- ملتزم کردن ؛ مجبور کردن .
|| پیرو ملازم و همراه و وابسته . (ناظم الاطباء).
- ملتزم رکاب ؛ کسی که در رکاب بزرگی حرکت کند. آنکه همراه بزرگ یا فرمانروایی باشد.
|| ساکن و اجاره دار و مستأجر. || باج گیر و تحصیلدار. (ناظم الاطباء). || دست به گردن کسی اندازنده . (از اقرب الموارد).

ملتزم. [ م ُ ت َ زِ ] ( ع ص ) بر خود لازم گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || مأخوذ ازتازی ، متعهد. ( ناظم الاطباء ). بر گردن گرفته. گردن نهاده. برعهده گرفته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- ملتزم شدن ؛ متعهد شدن. ( ناظم الاطباء ). برعهده گرفتن. پذیرفتن. به گردن گرفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
قرضی که از ره کرمت ملتزم شده ست
هنگام آن رسید که ذمت بری کند.
ابوالفرج رونی.
خدمتها پذیرفت و قدری معین را ملتزم شد که هر سال بر طریق حمل به خزانه معموره او فرستد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 28 ). چیپال رسول فرستاد... و ملتزم شد که در حال فدیه ای بدهد و هر سال حمل لایق به خزانه معموره فرستد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 36 ).سعدالدین ملتزم و متکفل شد که به وجهی به حضرت عرضه دارد که هیچ مضرت و گزند به سر و مال ایشان عاید نگردد. ( تاریخ غازان ص 42 ). جزیه قبول کردند، ملتزم شدند که سال به سال برسانند. ( ظفرنامه یزدی ).
- ملتزم گشتن ؛ ملتزم شدن. پذیرفتن : پادشاه... دین حنفی را متقلد و ملتزم گشته... ( تاریخ غازان ص 96 ). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| مجبور و مضطر و مغلوب.
- ملتزم کردن ؛ مجبور کردن.
|| پیرو ملازم و همراه و وابسته. ( ناظم الاطباء ).
- ملتزم رکاب ؛ کسی که در رکاب بزرگی حرکت کند. آنکه همراه بزرگ یا فرمانروایی باشد.
|| ساکن و اجاره دار و مستأجر. || باج گیر و تحصیلدار. ( ناظم الاطباء ). || دست به گردن کسی اندازنده. ( از اقرب الموارد ).

ملتزم. [ م ُ ت َ زَ ] ( ع ص ) دست به گردن زده و در بر گرفته. ( ناظم الاطباء ). آنکه دست به گردنش افکنده اند. ( از اقرب الموارد ). || ملازم شده. ( ناظم الاطباء ).

ملتزم. [ م ُ ت َ زَ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک رکن یمانی در محاذی کعبه ، حاجتمندان در آنجا دعا می کنند. ( غیاث ) ( آنندراج ). بین حجرالاسود و باب کعبه واقع شده در مکه معظمه. ( از معجم البلدان ). نام آن جایی که در مابین در کعبه و حجرالاسود می باشد. ( ناظم الاطباء ) : از حجرالاسود تا در خانه ، چهار ارش است و آنجا را که میان حجرالاسود و در خانه است ملتزم گویند. ( سفرنامه ناصرخسرو چ برلین ص 107 ).
بوس و دعا کعبه را بر در و دستت چنانک
موضع بوسه حجر جای دعا ملتزم.
خاقانی.
در نشانه گاه ملتزم که مظان قبول دعوات است به قرب حجرالاسود که یمین اﷲ فی الارض است ، فراوان دعای اخلاص پیوند راند. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 54 ). طریق تو آن است که... به ملتزم روی و تضرع و زاری کنی و بگویی خداوندا در کار خود متحیرم. ( تذکرةالاولیاء ).

ملتزم . [ م ُ ت َ زَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک رکن یمانی در محاذی کعبه ، حاجتمندان در آنجا دعا می کنند. (غیاث ) (آنندراج ). بین حجرالاسود و باب کعبه واقع شده در مکه ٔ معظمه . (از معجم البلدان ). نام آن جایی که در مابین در کعبه و حجرالاسود می باشد. (ناظم الاطباء) : از حجرالاسود تا در خانه ، چهار ارش است و آنجا را که میان حجرالاسود و در خانه است ملتزم گویند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص 107).
بوس و دعا کعبه را بر در و دستت چنانک
موضع بوسه حجر جای دعا ملتزم .

خاقانی .


در نشانه گاه ملتزم که مظان قبول دعوات است به قرب حجرالاسود که یمین اﷲ فی الارض است ، فراوان دعای اخلاص پیوند راند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 54). طریق تو آن است که ... به ملتزم روی و تضرع و زاری کنی و بگویی خداوندا در کار خود متحیرم . (تذکرةالاولیاء).

فرهنگ عمید

۱. همراه.
۲. (صفت ) کسی که امری را بر عهده بگیرد، بر خود لازم گیرنده، بر عهده گیرنده.
* ملتزم رکاب: کسانی که پیاده یا سواره همراه پادشاه حرکت کنند.

۱. همراه.
۲. (صفت) کسی که امری را بر‌عهده بگیرد؛ بر خود لازم‌گیرنده؛ بر‌عهده‌گیرنده.
⟨ ملتزم رکاب: کسانی که پیاده یا سواره همراه پادشاه حرکت کنند.


فرهنگ فارسی ساره

پایبند


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ملتزم (به ضم میم و و فتح تاء و زاء) به معنای ایستایی است.
قسمتی از دیوار و پایین دیوار کعبه را، که در یک سوی آن حجر الاسود و در سوی دیگرش باب کعبه قرار دارد، ملتزم می نامند.
← وجه تسمیه به ملتزم
در روایتی آمده است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) صورت و دست های خود را روی این قسمت از دیوار قرار می داد.
← محل استجابت دعا
یکی از کارهایی که در این جا انجام می شود، آن است که بنده دست را بر دیوار این بخش گذاشته، و به گناهان خود اعتراف کند.امام صادق فرمودند: «فإنّ هذا مکانٌ لم یقرّ عبدٌ لربّه بذنوبه ثمّ اسْتغفرالله الاّ غَفَر الله له؛ هیچ بنده ای در این جا اعتراف به گناهانش نمی کند، و طلب استغفار نمی نماید، جز آن که خداوند او را می بخشد.»

پیشنهاد کاربران

موظف ، باید


کلمات دیگر: