کلمه جو
صفحه اصلی

لرت

فارسی به انگلیسی

lees, sediment

فرهنگ فارسی

( اسم ) درد و مایع دردی لای : لرت شراب لرت سرکه .
نامی که در رودسر و لاهیجان و دیلمان به ملچ نوعی از نارون دهند .

لغت نامه دهخدا

لرت. [ ل ُ رِ ] ( اِخ ) نام کمونی از لوار، ولایت سنت اتین به فرانسه ، دارای راه آهن و 4173 تن سکنه.

لرت. [ ل ُ ] ( اِخ )جایی است یا قبیله ای است به اندلس. ( منتهی الارب ).

لرت. [ ل ِ ] ( اِ ) لِرد. لای. دُردی. رجوع به هر سه کلمه شود. عکر. عکرالخمر.

لرت. [ ل ُ رُ ] ( اِ ) نامی که در رودسر و لاهیجان و دیلمان به ملچ ،نوعی از نارون دهند. ( جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210 ).

لرت . [ ل ِ ] (اِ) لِرد. لای . دُردی . رجوع به هر سه کلمه شود. عکر. عکرالخمر.


لرت . [ ل ُ ] (اِخ )جایی است یا قبیله ای است به اندلس . (منتهی الارب ).


لرت . [ ل ُ رِ ] (اِخ ) نام کمونی از لوار، ولایت سنت اتین به فرانسه ، دارای راه آهن و 4173 تن سکنه .


لرت . [ ل ُ رُ ] (اِ) نامی که در رودسر و لاهیجان و دیلمان به ملچ ،نوعی از نارون دهند. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210).


گویش مازنی

/lert/ رسوب – مواد ته نشین – درد

رسوب – مواد ته نشین – درد


واژه نامه بختیاریکا

( لُرت * ) بسته خرما از برگ درخت خرما
( لِرت + ) ته نشین
( لِرت ) پرسه؛ تقلا؛ اصرار

پیشنهاد کاربران

در زبان لری ( بختیاری ) لِرت ( هرزگشتن ) اِیاراهِ به معنی بهیوده گشتن /هرز


کلمات دیگر: