کلمه جو
صفحه اصلی

نزله

فارسی به انگلیسی

catarrh, rheum, grippe, influenza

catarrh, rheum


rheum


مترادف و متضاد

snivel (اسم)
خلم، زکام، نزله، اب بینی، فین

catarrh (اسم)
زکام، نزله

common cold (اسم)
زکام، نزله، سرماخوردگی، گریپ

head cold (اسم)
زکام، نزله، سرماخوردگی معمولی

rheum (اسم)
نزله، سرما خوردگی، اب بینی، درد رماتیسم، باد مفاصل، ریزش آب چشم یا دهان

فرهنگ فارسی

زکام، سرماخوردگی که باعث تب وسرفه بشود
( اسم ) التهاب حادیامزمن نسج مخاطی همراه باازدیادترشحات معمولی یاعفونی این نسج : ضعیف وبیمارناک وبیشترنقرس ونزله و سرطان ... یابادنزله .تورمی که براثرنزله دندان درانساج نرم صورت پدیدمیایدوظاهرا منظره یک سلولیت رادارد.یانزله بینی .زکام یانزله دندان .عبارت ازالتهاب و آماس نواحی نرم گونه است که براثرنفوذچرک وخون در بافتهای نرم مجاوردندان چرکی پدیدمیاید وتمام نواحی مجاوربندلانه دندان مووف را فرامیگیرد . معمولانزله دندانی ازعواقب عفونت و آماسحادبنددندان یاالتهاب چربی بنددندان است .برخی دندان پزشکان نزله دندانی رانوعیلنفوسلولیت منتشریامتمرکز صورت میدانند پیله .
زکام بخصوص زکامی که با خرابی سینه و سرفه همراه باشد .

فرهنگ معین

(نَ لَ یا لِ ) [ ع . نزلة ] (اِ. ) زکام ، سرما - خوردگی شدید.

لغت نامه دهخدا

( نزلة ) نزلة. [ ن َ ل َ ] ( ع اِ ) زکام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( صراح ). چیزی است شبیه به زکام. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نزله شود. || یک بار فرودآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). یک دفعه نزول. ( ناظم الاطباء ). المرة الواحدة من النزول. ( اقرب الموارد ). || مرة. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بار. دفعه. قوله تعالی : لقد رآه نزلةً اخری ̍. ( قرآن 13/53 )؛ أی مرة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) ارض نزلة؛ زمین نیکوزراعت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زمین نیکوزراعت شده. ( ناظم الاطباء ). زمین پاکیزه زراعت. زاکیةالزرع. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) زکام شدن. ( از اقرب الموارد ). به زکام مبتلا شدن. ( از المنجد ). || بالیدن و پاکیزه شدن و نمو کردن زراعت. ( از اقرب الموارد ). نَزَل. || سخت شدن زمین چنانکه آب بر وی نه ایستد. ( تاج المصادر بیهقی ). نَزَل.

نزلة. [ ن َ زِل َ ] ( ع ص ) ارض نزلة؛ زمینی سخت. ( مهذب الاسماء ). زمین سخت و صاف که به اندک باران سیل از وی روان شود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ج ، نَزِلات.

نزلة. [ ن ِ ل َ ] ( ع اِ ) نوع و هیأت فرودآمدن. ( ناظم الاطباء ).
نزله. [ ن َ ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِ ) نَزْلة. زکام ، به خصوص زکامی که با خرابی سینه و سرفه همراه باشد. ( ناظم الاطباء ). عبارت است از جلب شدن فضولات مرطوبه از دو بطن مقدم دماغ به سوی حلق و بعضی نزله را مختص به جلب شدن فضولات مرطوبه از دو بطن مقدم دماغ به سوی ریه و سینه دانسته اند. ( از بحر الجواهر ). سرماخوردگی. چایمان. چاییدگی. ( یادداشت مؤلف ): زکام و نزله هر دو مشترکند... لکن بعضی طبیبان آن را که به جانب بینی فرودآید و منفذ را بگیرد و حس بوی بازدارد زکام گویند و آن را که به حلق و سینه فرودآید نزله گویند. ( از ذخیره خوارزمشاهی ).

نزله . [ ن َ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) نَزْلة. زکام ، به خصوص زکامی که با خرابی سینه و سرفه همراه باشد. (ناظم الاطباء). عبارت است از جلب شدن فضولات مرطوبه از دو بطن مقدم دماغ به سوی حلق و بعضی نزله را مختص به جلب شدن فضولات مرطوبه از دو بطن مقدم دماغ به سوی ریه و سینه دانسته اند. (از بحر الجواهر). سرماخوردگی . چایمان . چاییدگی . (یادداشت مؤلف ): زکام و نزله هر دو مشترکند... لکن بعضی طبیبان آن را که به جانب بینی فرودآید و منفذ را بگیرد و حس بوی بازدارد زکام گویند و آن را که به حلق و سینه فرودآید نزله گویند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).


نزلة. [ ن َ زِل َ ] (ع ص ) ارض نزلة؛ زمینی سخت . (مهذب الاسماء). زمین سخت و صاف که به اندک باران سیل از وی روان شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، نَزِلات .


نزلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) زکام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (صراح ). چیزی است شبیه به زکام . (از اقرب الموارد). رجوع به نزله شود. || یک بار فرودآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یک دفعه نزول . (ناظم الاطباء). المرة الواحدة من النزول . (اقرب الموارد). || مرة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بار. دفعه . قوله تعالی : لقد رآه نزلةً اخری ̍. (قرآن 13/53)؛ أی مرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) ارض نزلة؛ زمین نیکوزراعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمین نیکوزراعت شده . (ناظم الاطباء). زمین پاکیزه زراعت . زاکیةالزرع . (اقرب الموارد). || (مص ) زکام شدن . (از اقرب الموارد). به زکام مبتلا شدن . (از المنجد). || بالیدن و پاکیزه شدن و نمو کردن زراعت . (از اقرب الموارد). نَزَل . || سخت شدن زمین چنانکه آب بر وی نه ایستد. (تاج المصادر بیهقی ). نَزَل .


نزلة. [ ن ِ ل َ ] (ع اِ) نوع و هیأت فرودآمدن . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

نوعی سرماخوردگی که باعث تب و سرفه بشود، زکام.

دانشنامه عمومی


دانشنامه آزاد فارسی

نَزْلِه (catarrh)
التهاب هر نوع غشای مخاطی، مخصوصاً در بینی و گلو، همراه با افزایش ترشح مخاط.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَزْلَةً: یک دفعه نزول - یک بار پایین آمدن - نزولی خاص(وزن فعلة وزن مخصوص افاده نوع است و نزلة یعنی نوع خاصی نزول ویا به معنی یک بار انجام کاری است که در آن صورت به معنی یک نزول می شود)
معنی نَزَّلَهُ: آن را نازل کرد - آن را فرو فرستاد
معنی مَرَّةٍ: بار - دفعه - یک بار - دو بار (کلمه مرة به معنای یک دفعه است ، پس کلمه مرتان به معنای دو دفعه است ، و از ماده مرور گرفته شده ،و دلالت می کند یک بار انجام یک عمل ، همچنانکه کلمات دفعه و کره و نزله هم معنای آنرا میدهند ، و بر وزن آن نیز هستند و هم از ن...
معنی مَرَّتَانِ: دو بار - دو دفعه (کلمه مرة به معنای یک دفعه است ، پس کلمه مرتان به معنای دو دفعه است ، و از ماده مرور گرفته شده ،و دلالت می کند یک بار انجام یک عمل ، همچنانکه کلمات دفعه و کره و نزله هم معنای آنرا میدهند ، و بر وزن آن نیز هستند و هم از نظر اعتبار ن...
معنی مَّرَّتَیْنِ: دو بار - دو دفعه (کلمه مرة به معنای یک دفعه است ، پس کلمه مرتان به معنای دو دفعه است ، و از ماده مرور گرفته شده ،و دلالت می کند یک بار انجام یک عمل ، همچنانکه کلمات دفعه و کره و نزله هم معنای آنرا میدهند ، و بر وزن آن نیز هستند و هم از نظر اعتبار ن...
ریشه کلمه:
نزل (۲۹۳ بار)

گویش مازنی

۱زکام ریزش آب بینی ۲سر درد


/nazelle/ زکام ریزش آب بینی - سر درد


کلمات دیگر: