کلمه جو
صفحه اصلی

نشخار

فرهنگ فارسی

آنچه شتر و گاو و گوسفند و امثال آن خورده باشند و بازاز معده به دهن آورند و بخایند و فرو برند . یا بقی. کاه و علفی که ازدواب باز ماند و آن را به عربی نشوار گویند .

لغت نامه دهخدا

نشخار. [ ن َ / ن ُ ] ( اِ ) آنچه شترو گاو و گوسفند و امثال آن خورده باشند و باز از معده به دهن آورند و بخایند و فروبرند. ( از جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). و آن را به عربی جرةگویند. ( برهان قاطع ). اصح آن نشخوار است. ( حاشیه برهان چ معین ). || بقیه کاه و علفی که از دواب بازماند و آن را به عربی نشوار گویند. ( از جهانگیری ) ( برهان قاطع ). آنچه از کاه و علف که در آخور ستور بازماند و نخورند. ( ناظم الاطباء ). اصح آن نشخواراست. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به نشخوار شود.

گویش مازنی

/neshKhaar/ نشخوار

نشخوار



کلمات دیگر: