کلمه جو
صفحه اصلی

مرجو


مترادف مرجو : امیدوار ، مایه امیدواری

متضاد مرجو : مایوس، نومید

فارسی به انگلیسی

lens


hoped, lens

مترادف و متضاد

امیدوار ≠ مایوس، نومید


۱. امیدوار ≠ مایوس، نومید
۲. مایه امیدواری


فرهنگ فارسی

امیدداشته، امیدوار
( اسم ) امید داشته شده : مامول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال ...

فرهنگ معین

(مَ ) (اِ. ) عدس .
(مَ جُ وّ ) [ ع . ] (اِمف . ) امید داشته شده .

(مَ) (اِ.) عدس .


(مَ جُ وّ) [ ع . ] (اِمف .) امید داشته شده .


لغت نامه دهخدا

مرجو. [ م َ ] ( اِ ) عدس. مرجومک. ( از ترجمان القرآن ). مرجمک. رجوع به مرجمک شود : علیکم بالعدس... بر شما بود که مرجو بسیار خوری. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). تا بیرون آرد برای ما از آنچه برویاند زمین از تره اش و سیرش و مرجویش و پیازش. ( تفسیر ابوالفتوح ، فرهنگ فارسی معین ). در هر جریبی از زرع گندم و جو و نخود و مرجو پانزده درم و دانگی از درهمی وضع کرده اند. ( تاریخ قم ص 112 ). جو درهمی و چهاردانگ درهمی مرجو دو درهم نخود چهار درهم. ( تاریخ قم ص 120 ).

مرجو. [ م َ ج ُوو ] ( ع ص ) امید داشته شده.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مأمول. نعت مفعولی است از رجاء. رجوع به رجاء شود : مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال. ( تاریخ قم ص 3 ).

مرجو. [ م َ ] (اِ) عدس . مرجومک . (از ترجمان القرآن ). مرجمک . رجوع به مرجمک شود : علیکم بالعدس ... بر شما بود که مرجو بسیار خوری . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). تا بیرون آرد برای ما از آنچه برویاند زمین از تره اش و سیرش و مرجویش و پیازش . (تفسیر ابوالفتوح ، فرهنگ فارسی معین ). در هر جریبی از زرع گندم و جو و نخود و مرجو پانزده درم و دانگی از درهمی وضع کرده اند. (تاریخ قم ص 112). جو درهمی و چهاردانگ درهمی مرجو دو درهم نخود چهار درهم . (تاریخ قم ص 120).


مرجو. [ م َ ج ُوو ] (ع ص ) امید داشته شده .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأمول . نعت مفعولی است از رجاء. رجوع به رجاء شود : مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال . (تاریخ قم ص 3).


فرهنگ عمید

مایۀ امید داشتن.

گویش مازنی

/marjoo/ عدس

عدس



کلمات دیگر: