کلمه جو
صفحه اصلی

نقب


مترادف نقب : تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ

فارسی به انگلیسی

burrow, tunnel, mine

tunnel


فارسی به عربی

فتحة , لغم , ملجا , نفق

عربی به فارسی

کاويدن , حفرکردن , ازخاک دراوردن , حفاري کردن


مترادف و متضاد

burrow (اسم)
پناه گاه، نقب

hole (اسم)
سفت، روزنه، سوراخ، خندق، غار، گودی، غول، منفذ، رخنه، فرجه، نقب، حفره، گودال، چال، فرج، لانه خرگوش و امثال ان

tunnel (اسم)
نقب، تونل، سوراخ کوه، نقب راه

mine (اسم)
نقب، مین، کان، راه زیر زمینی

تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ


فرهنگ فارسی

سوراخ کردن، گودکردن، سوراخ وراه باریک درزمین
۱ - ( مصدر ) سوراخ کردن ( دیوار راه زیر زمینی و جز آن ). ۲ - (اسم ) راه باریک زیر زمینی سوراخ زیر زمینی : چونکه در آن نقب زبانم گرفت عشق نقیبانه عنانم گرفت . ( نظامی . گنجینه گنجوی .ص ۳۵۹ )
جمع نقاب است ٠

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - (مص م . ) سوراخ کردن . ۲ - (اِ. ) سوراخ و راه باریک در زیر زمین .

لغت نامه دهخدا

نقب. [ ن َ] ( ع اِ ) سوراخ. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نغم. سوراخ عمیق بزرگ نافذ. ( ناظم الاطباء ). ثقب. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). راهی که در زیر زمین از جائی به جائی سازند. ( ناظم الاطباء ). سمج. آهون. ( یادداشت مؤلف ). راهی که پنهان ازچشم مردم و محافظان در زیر زمین تعبیه کنند تا از آن راه به جای مورد نظر داخل شوند و چیزی بدزدند. ج ، انقاب ، نقاب :
دیدم که گنج خانه غیب است پیش روی
پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه.
خاقانی.
خصم از سپاهت ناگهی جسته هزیمت را رهی
چون جسته از نقب ابلهی جان برده کالاریخته.
خاقانی.
شب آوخ همه نقب برخراب آید
یک نقب به گنج خانه بایستی.
خاقانی.
چونکه در آن نقب زبانم گرفت
عشق نقیبانه عنانم گرفت.
نظامی.
شیرمردان را به حکم ضرورت در نقب ها گرفته اند و کعب ها سفته. ( گلستان سعدی ). || راه در کوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نُقب. ( منتهی الارب ). ج ، انقاب ، نقاب. ( یادداشت مؤلف ). دهلیزمانندی که در کان سازند. ( ناظم الاطباء ). || روزن خانه. ( مهذب الاسماء ) ( یادداشت مؤلف ). || سوراخ خرگوش. ( ناظم الاطباء ). || ریش که بر پهلو برآید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). قرحه ای که در پهلو پدیدآید. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || گر. خارش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جرب. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نُقب. نُقَب. || پاره های پراکنده از گر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پاره های پراکنده از جرب. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نُقَب. ( منتهی الارب ). || سُم . رجوع به سم زن شود. ( یادداشت مؤلف ). || ( مص ) سوراخ کردن. ( دهار ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ) ( از متن اللغة ). سوراخ کردن در دیوار. ( غیاث اللغات ). سوراخ کردن دیوار و جز آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ثقب. ( بحر الجواهر ). نقب الحائط؛ خرق. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). قیل : النقب فی الحائط کالثقب فی الجر. ( اقرب الموارد ). || سوراخ کردن بیطار ناف ستور را تا آب زرد برآید از وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || فراهم آوردن اسب پای هارا در دویدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || جامه را نقبه کردن. ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). || رفتن و سیر کردن در زمین. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || بحث کردن از اخبار و کاویدن. || خبر دادن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || درپی کردن موزه را.( از ناظم الاطباء ). پینه زدن بر کفش. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || قرار دادن جامه را. ( از ناظم الاطباء ). || خواری و نکبت رسیدن کسی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).

نقب . [ ن َ ق َ ] (ع مص ) دریده شدن موزه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخت سوده شدن سول شتر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سوده سپل شدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). یا تنک و باریک گشتن ، و کذلک الحافر و نحوه . (از منتهی الارب ). سائیده شدن خف شتر یا نازک شدن آن و عبارت اساس این است : نقب خف البعیر؛ رق و تثقب . (از اقرب الموارد). || رفتن در شهرها گریزان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گریزان رفتن در شهرها. (ازناظم الاطباء). گویند: نقب فی البلاد. (منتهی الارب ).


نقب . [ ن ُ ] (ع اِ) گر. خارش . (منتهی الارب ). جرب . (المنجد). || راه در کوه . (منتهی الارب ) (از المنجد). ج ، نقاب ، انقاب . || ج ِ نقبة.


نقب . [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) گر و خارش یا پاره های پراکنده از گر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جرب . (المنجد). واحد آن نُقبَة. (از اقرب الموارد). || ج ِ نَقب .


نقب . [ ن ُ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ نقاب . رجوع به نقاب شود.


فرهنگ عمید

سوراخ و راه باریک در زیر زمین.

دانشنامه آزاد فارسی

نَقَب (Negev)
نَقَب
(یا: نَقْب، در عبری به معنی خشک) منطقه ای بیابانی در جنوب فلسطین. با حدود ۸۰۰,۱۲ کیلومتر مربع به خلیج عقبه منتهی می شود. مهم ترین شهر آن بئرِ سَبْع است. اقوام و ملیت های گوناگونی در این ناحیه سکونت دارند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَقْباً: نقب - رخنه - سوراخ
تکرار در قرآن: ۳(بار)
سوراخ کردن. راغب گوید: نقب در دیوار و پوست مانند ثقب (سوراخ کردن) است در چوب. . یعنی نتوانستند از آن سد بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند طبرسی آن را سوراخ وسیع و نیز راهی که در کوه است گفته است. * تَنْقیب: به معنی سیر کردن و راه رفتن است در مفردات گفته: «نَقَّبَ الْقَوْمُ: سارُوا» طبرسی گوید: تنقیب باز کردن راهی است که صلاحیت رفتن دارد و در شعر امرؤالقیس به معنی مسافرت است که گوید: لَقَدْ نَقَّبْتُ فِی الْآفاقِ حَتَّی رَضیتُ مِنَ الْغَنیمَةِ بِالْاِیابِ‏ در آفاق مسافرت کردم تا جائی که غنیمت را در بازگشتن دانستم. ظاهراً مراد از آیه راهها باز کردن است یعنی: چه بسیار قویتر از آنها را که هلاک گرداندیم و آنها در سرزمین‏ها راهها باز کردند (و یا در بلاد مسافرتها کردند) آیا فراری از هلاک داشتند؟ *. نقیب القوم کسی است که از احوال و از وضع قوم مطلع است وضع آنها را جستجو می‏کند، گویی اسرار آنها را سوراخ کرده و پی می‏برد راغب گوید: «اَلنَّقیبُ: اَلْباحِثُ عَنِ الْقَوْمِ وَعَنْ أَحْوالِهِمْ» ظاهرا مراد از آن در آیه سرپرست است نظیر امامان علیهم السلام در امت اسلامی یعنی از بنی اسرائیل پیمان اکید گرفتیم که به دستور دین عمل کنند و در میان آنها دوازده سرپرست و پیشوا برانگیختیم، ظاهراآنها رؤساء اسباط دوازدگانه بنی اسرائیل بوده‏اند و «بَعَثْنا» نشان می‏دهد که مأموریشان خدایی بوده است ولی آیه در پیامبر بودنشان صریح نیست زیرا بعث در غیر پیغمبر نیز بکار می‏رود و به نظر می‏آید که مروج شریعت تورات بوده‏اند.

گویش مازنی

/naghb/ دالان زیرزمینی - سوراخی که در دیوار خانه ایجاد شود

۱دالان زیرزمینی ۲سوراخی که در دیوار خانه ایجاد شود


پیشنهاد کاربران

در پهلوی " سوراگ " برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.

سوراخ/کانال یا آبراه زیرزمینی


کلمات دیگر: