مترادف نفار : دوری، رمیدگی، فرار، گریز
نفار
مترادف نفار : دوری، رمیدگی، فرار، گریز
مترادف و متضاد
دوری، رمیدگی، فرار، گریز
فرهنگ فارسی
بنای چوبین دو طبقه .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
نفار. [ ن ِ ] ( ع مص ) رمیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). ترسیدن و دور گردیدن. ( منتهی الارب ). نفور. نفر. نفران. ( المنجد ). رجوع به نَفر شود. || فزع کردن. ( از متن اللغة ). || منافرت. ( یادداشت مؤلف ). رمندگی. اسم مصدر است ، گویند: فی الدابة نفار. ( از اقرب الموارد ). اسم است از نُفور . ( متن اللغة ). || رفتن قوم برای کاری و همه یکبار پیش آمدن در آن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). رفتن قوم برای کار یا جنگ. نفور. نفیر. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : سواران تاتار و مردان بأس و نفار و بؤس و کارزار از مکامن و جدار بدوانیدند. ( جهانگشای جوینی ). دروازه بگشادند و در نفار و مکاوحت بربستند. ( جهانگشای جوینی ).
نفار. [ ن ِ ] (اِ) بنای چوبین دوطبقه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نپار شود.
نفار. [ ن ِ ] (ع مص ) رمیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ترسیدن و دور گردیدن . (منتهی الارب ). نفور. نفر. نفران . (المنجد). رجوع به نَفر شود. || فزع کردن . (از متن اللغة). || منافرت . (یادداشت مؤلف ). رمندگی . اسم مصدر است ، گویند: فی الدابة نفار. (از اقرب الموارد). اسم است از نُفور . (متن اللغة). || رفتن قوم برای کاری و همه یکبار پیش آمدن در آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). رفتن قوم برای کار یا جنگ . نفور. نفیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : سواران تاتار و مردان بأس و نفار و بؤس و کارزار از مکامن و جدار بدوانیدند. (جهانگشای جوینی ). دروازه بگشادند و در نفار و مکاوحت بربستند. (جهانگشای جوینی ).
فرهنگ عمید
گویش مازنی
اتاقک درختی – کومه ای با پایه های بلند – پناهگاه چوبی که ...