مترادف مچل : خجل، شرمسار بور، دماغ سوخته، تنقلات
مچل
مترادف مچل : خجل، شرمسار بور، دماغ سوخته، تنقلات
مترادف و متضاد
۱. خجل، شرمسار بور، دماغسوخته،
۲. تنقلات
فرهنگ فارسی
( اسم ) خوراکی و تنقلی که بهنگام کشیدن تریاک و شیره خورند مزه .
فرهنگ معین
(مَ چَ ) (ص . ) (عا. ) کسی که مورد تمسخر عده ای قرار گرفته باشد.
( ~ . ) (اِ. ) خوراکی و تنقلی که به هنگام کشیدن تریاک و شیره خورند، مزه .
( ~ . ) (اِ. ) خوراکی و تنقلی که به هنگام کشیدن تریاک و شیره خورند، مزه .
(مَ چَ) (ص .) (عا.) کسی که مورد تمسخر عده ای قرار گرفته باشد.
( ~ .) (اِ.) خوراکی و تنقلی که به هنگام کشیدن تریاک و شیره خورند، مزه .
لغت نامه دهخدا
مچل. [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره دررفته است : این یارو مچل خوبی است. یا دیشب فلانی را مچل کردیم. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). || ( اِ ) خوراکی و تنقلی است که در هنگام کشیدن تریاک و شیره می خورند و در این صورت در برابر «مزه » است برای عرق خوران. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).
گویش مازنی
/mechel/ تخمی که به عنوان نشانه ی محل تخم گذاری در زیر مرغ قرار دهند
تخمی که به عنوان نشانه ی محل تخم گذاری در زیر مرغ قرار دهند ...
پیشنهاد کاربران
مُ چَ ل. دست معیوب در گویش کازرونی ( ع. ش )
دست کج و از کارافتاده در گویش داراب
در گویش کرمانی ، الاف ، معطل، بلاتکلیف
کسیکه از سفاهت عقلی خرد و مچاله شده و مورد تمسخر واقع شده است کسیکه گهگنو یا گِگِنو شده است
درگویش دشتستانی مچل کسی است که دستش مشکل دارد بروزن کچل . همچنین به معنای شلخته
کلمات دیگر: