کلمه جو
صفحه اصلی

مجل

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان کلار دشت شهرستان نوشهر در ۳٠ کیلومتری جنوب غربی حسن کیف واقع است . ۳۷٠ تن سکنه دارد. محصول : غلات ارزن لبنیات . صنایع دستی زنان : قالیچه شال .
کسی که بزرگ قدر می کند

لغت نامه دهخدا

مجل. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مَجلَة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به مجلة [ م َ ل َ ] شود.

مجل. [ م َ ] ( ع اِ ) آبله. ( منتهی الارب )( آنندراج ). آبله و تاولی که پر از آب باشد. ( ناظم الاطباء ). آنچه پدید آید بین پوست و گوشت از کار بسیار. ( از اقرب الموارد ). || کنایه از پری و سیرابی هم کنند. گویند جائت الابل کانها المجل ؛ یعنی آمدند شتران و شکم آنها پر از آب بود مانند تاولی که پر از آب باشد. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

مجل. [ م َ /م َ ج َ ] ( ع مص ) شغه بستن دست. ( تاج المصادر بیهقی ). آبله گرفتن و شوخ بستن دست از کار. مجول.( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به شدن سم درخسته به سنگ و شوخ بستن و سخت گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || جمع شدن آب مابین پوست و گوشت. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مجل. [ م ِ ] ( ع ص ) ستور آماسیده از پری و سیری. ( ناظم الاطباء ).

مجل. [ م ُ ج ِل ل ] ( ع ص ) کسی که بزرگ قدر می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

مجل. [ م َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کلاردشت است که در شهرستان نوشهر واقع است و 370 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

مجل . [ م َ ] (ع اِ) آبله . (منتهی الارب )(آنندراج ). آبله و تاولی که پر از آب باشد. (ناظم الاطباء). آنچه پدید آید بین پوست و گوشت از کار بسیار. (از اقرب الموارد). || کنایه از پری و سیرابی هم کنند. گویند جائت الابل کانها المجل ؛ یعنی آمدند شتران و شکم آنها پر از آب بود مانند تاولی که پر از آب باشد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).


مجل . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَجلَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مجلة [ م َ ل َ ] شود.


مجل . [ م َ /م َ ج َ ] (ع مص ) شغه بستن دست . (تاج المصادر بیهقی ). آبله گرفتن و شوخ بستن دست از کار. مجول .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به شدن سم درخسته به سنگ و شوخ بستن و سخت گردیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || جمع شدن آب مابین پوست و گوشت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


مجل . [ م َ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلاردشت است که در شهرستان نوشهر واقع است و 370 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


مجل . [ م ِ ] (ع ص ) ستور آماسیده از پری و سیری . (ناظم الاطباء).


مجل . [ م ُ ج ِل ل ] (ع ص ) کسی که بزرگ قدر می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


گویش مازنی

/mejel/ از توابع کلاردشت چالوس

از توابع کلاردشت چالوس


پیشنهاد کاربران

مجلی ، ۱ - جای روشن و آشکار کردن ۲ – محل جلوه و ظهور ومظهر ۳ – قسمت پیش سر , ج – مجالی ۰ جلا داده شده ، آشکارکرده شده “ فرهنگ عمید “


کلمات دیگر: