کلمه جو
صفحه اصلی

مردنی


مترادف مردنی : محتضر، مشرف به موت، مشرف به مرگ، ضعیف، ناتوان، نزار، بی حال، نفله، فناپذیر، زوال پذیر

فارسی به انگلیسی

dying, goner, moribund, mortal, terminal


dying, goner, moribund, mortal, terminal, dead pigeon, dead duck, worn - out

dying, moribund, worn - out


فارسی به عربی

انسان

مترادف و متضاد

نفله


فناپذیر، زوال‌پذیر


goner (اسم)
مردنی، رفتنی

dying (صفت)
مردنی، در حال نزع

mortal (صفت)
کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده

محتضر، مشرف‌به موت، مشرف به مرگ


ضعیف، ناتوان، نزار، بی‌حال


۱. محتضر، مشرفبه موت، مشرف به مرگ
۲. ضعیف، ناتوان، نزار، بیحال
۳. نفله
۴. فناپذیر، زوالپذیر


فرهنگ فارسی

( صفت ) لایق مردن سزاوار مرگ .

فرهنگ معین

(مُ دَ ) (ص . ) ۱ - نزدیک به مرگ . ۲ - بسیار ضعیف و لاغر.

لغت نامه دهخدا

مردنی. [ م ُ دَ ] ( ص لیاقت ) فانی. که سرانجام بمیرد و نماند. که باقی و پایدار و انوشه نیست. که مرگ او حتم و یقین است : اوست حیات گیرنده از نفسهای مردم خواه آنکه مردنی است خواه آنکه مرده نیست در خوابگاه. ( تاریخ بیهقی ص 307 ). || لایق مردن. سزاوار مردن. که محکوم به کشته شدن و مردن است. || در شرف مرگ. محتضر.بیماری که به بهبود او امیدی نیست. مریض غیر قابل علاج. رفتنی. || در تداول ، سخت ضعیف و نحیف.بسیار بی بنیه و بی رمق که پنداری در شرف مرگ است. || ( اِ ) مرده. جنازه. ( ناظم الاطباء ). اما معنی اخیر در مآخذ دیگر دیده نشد. ( یادداشت لغت نامه ).

فرهنگ عمید

۱. لایق و سزاوار مردن.
۲. نزدیک به مردن.

گویش مازنی

/merdeni/ مردنی، جهت تحقیر استفاده می شود

مردنی،جهت تحقیر استفاده می شود


واژه نامه بختیاریکا

کُزازی

پیشنهاد کاربران

رفتنی


کلمات دیگر: