مترادف نقال : حکایتگر، داستانسرا، قصه گو، ناقل
برابر پارسی : افسانه گو، داستان گو، گوسان
narrator, [rare] conveyor
narrator, raconteur, storyteller, troubadour
متحرک , قابل حرکت , قابل تحرک , سيال , تلقن همراه , قابل حمل ونقل , سفري , سبک , ترابرپذير , دستي
حکایتگر، داستانسرا، قصهگو
ناقل
۱. حکایتگر، داستانسرا، قصهگو
۲. ناقل
نقال . [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) فرس نقال ؛ اسب که زودزود بردارد پاها را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب که به سرعت قدم بردارد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). منتقل . مناقل . (متن اللغة) (المنجد). || آنکه چیزها را از موضعی به موضع دیگر نقل کند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نقل کننده . از جائی به جائی برنده . (یادداشت مؤلف ). || آنکه خبر را از جائی به جائی می برد. (ناظم الاطباء). || در فارسی ، افسانه گو. قصه خوان . کسی که قصه و حکایت بیان می کند. (ناظم الاطباء). قصه گوی . آنکه نقل گوید. افسانه سرای . سمرگوی که در قهوه خانه ها و مجامعی از این قبیل ، داستانهای حماسی و سرگذشت پهلوانان و عیاران را به آهنگی خاص نقل می کند.
نقال . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نَقل . رجوع به نَقل شود. || ج ِ نَقَل . رجوع به نَقَل شود. || ج ِ نِقل . رجوع به نِقل شود. || ج ِ نَقلَة. رجوع به نقلة شود. || (مص ) زودزودبردارنده ٔ قوائم گردیدن اسب . (منتهی الارب ). به سرعت قدم برداشتن اسب . (از اقرب الموارد). مناقلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || یکباره و دوباره آب و علف خوردن شتر بی چرانیدن کسی . (منتهی الارب ).
۱قصه گو ۲داستان سرا