کلمه جو
صفحه اصلی

قنج

فرهنگ فارسی

ناز و غمزه است که معشوق به عاشق کند .

لغت نامه دهخدا

قنج . [ ق ُ ] (ص ، اِ) به معنی بیهوده و هرزه باشد. || خر الاغ دم بریده را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).


قنج. [ ق ُ ] ( ص ، اِ ) به معنی بیهوده و هرزه باشد. || خر الاغ دم بریده را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ).

قنج. [ ق َ ] ( مص ) فراهم فشردن. ( برهان ) ( آنندراج ).

قنج. [ ق َ ] ( از ع ، اِ ) ناز و غمزه است که معشوق به عاشق کند. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به غنج شود.

قنج . [ ق َ ] (از ع ، اِ) ناز و غمزه است که معشوق به عاشق کند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به غنج شود.


قنج . [ ق َ ] (مص ) فراهم فشردن . (برهان ) (آنندراج ).


دانشنامه عمومی

قِنج= نیش، هر چیز نوک تیز خار مانند:«قِنجِ گاردیم دردِش کَمَه اَما زهرش ناکارَه» نیش گاردیم(نوعی عقرب زرد در شوشتر که موقع راه رفتن دم خود را روی زمین می کشد) درد کمی دارد ولی زهرش خیلی خطرناک است.


گویش مازنی

/ghanj/ گلوگاه

گلوگاه


پیشنهاد کاربران

آرایش کردن

قنج = شل شدن ، سست شدن ، حسی مانندقش و ضعف رفتن دل


کلمات دیگر: