کلمه جو
صفحه اصلی

نشادر

فارسی به انگلیسی

sal-ammoniac, ammonium chloride

فرهنگ فارسی

( اسم ) ملحی است جامد و متبلور و بی رنگ و بو که از ترکیب جوهر نمک اسید کلرید ریک ) و آمونیاک بدست میاید و نام علمیش کلرور آمونیوم است . طعم نشادر زننده است و در آب گرم بخوبی حل میشود . در سفید گری و لحیم کاری مورد استعمال دارد و در صنایع مختلف و پزشکی نیز از آن استفاده میکنند : نشادر .

فرهنگ معین

(نِ یا نُ دُ ) (اِ. ) ترکیبی از جوهرنمک و آمونیاک ، جامد و بلوری که از آن در صنعت برای سفیدکاری ، لحیم کاری و... استفاده می شود.

لغت نامه دهخدا

نشادر. [ ن ُ /ن ِ دِ ] ( ع اِ ) نوشادر. ملح بوتیه. عقاب. طائر. نسر. مُشاطه. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نوشادر شود.

فرهنگ عمید

جسمی جامد و بلوری، بی رنگ، بی بو، دارای طعمِ زننده که از ترکیب جوهرنمک و آمونیاک به دست می آید و در آب مخصوصاً آب گرم حل می شود. در طب، صنعت، سفیدگری، و لحیم کاری به کار می رود.

گویش مازنی

/nashaa der/ نشادر

نشادر


واژه نامه بختیاریکا

( نشادُر * ) تمایل

پیشنهاد کاربران

78 . hu - lo ، *xu - lak، و نیز احتمالاً *fu - lak، *fu - rak، یکی از محصولات ایران است1 که هنوز توضیح داده نشده است. از دید من شاید همبرابر باشد با صورتی چون پورک، *purakدر فارسی میانه، برابر با بورک، būrak ، بوره، būra در فارسی امروزی، و پورگ، porag ( ’’بُراگس‘‘ ) در ارمنی. گرچه در مورد این شناسائی دربست مطمئن نیستم، امیدوارم نکات زیر درباره بوره سودمند افتد. همه می دانند که ایران و تبّت دو تأمین کننده عمده بوره* در بازار جهانی اند. چینی های باستان این را خوب می دانستند، زیرا در T‛ai p‛in hwan yü ki2 در مقاله ای دربـــاره پو - ســــــــه ( ایران ) آمـده: ’’خاکش دریاچه های شـــــــور دارد که مردم جایگزین نمـــــــــک کنند‘‘ ( ) . خود واژه انگلیسی بوراگس، ’’borax‘‘ ( که x پایانی از زبان اسپانیولی آمده و اکنون آن را borraj می نویسند ) بر گرفته از فارسی است و پیرامون سده نهم اعراب آن را وارد زبانهای رومیایی کردند. واژه روسی burá یکراست از فارسی وارد آن زبان شده است. واژه انگلیسی ’’tincal، tincar‘‘ ( بوره خام که در رسوبات دریاچه های ایران و تبّت یافت می شود ) از واژه فارسی تنکار**، tinkār ، تنکال، tinkāl3 یا تنگار، tangār مشتق و در سنسکریت takana ، tanka ، tanga ، tagara شده است؛4 این واژه در مالایایی tingkal ، در قرقیزی dänäkär و در ترکی عثمانی tängar است. 5 واژه فارسی دیگری از همین دست، یعنی شوره***، šora ( نیترات سدیم، نیترات پتاسیم ) را تبتی ها به همان صورت شوره، šo - ra وام گرفته اند، هر چند در زبان خودشان نیز نامهایی برای آن دارنــــــــد: ze - ts’wa ، ba - ts‛wo ( ’’نمکِ گاو‘‘ ) و ts‛a - la . این واژه فارسی را به شکل شورکه، sorāka سنسکریتی شده و در هند برای نامیدن شوره، نیترات سدیم، یا نیترات پتاسیم به کار می رود. 6
79 . رابطه واژه چینی نو - شا، nao - ša ( کلرور آمونیوم، کلرور سدیم ) 7 با نشادر، nušādir یا نوشادر****، naušādir فارسی کمابیش روشن است؛ با این همه این را هم گفته اند که واژه فارسی خود بر گرفته از چینی است. استدلال مِلی1 چنین است که nao - ša به شیوه معنا نگاری نوشته شده و در متن Pen ts‛ao kan mu این هم افزوده شده است :
"II vient de la province de Chen - si; on le tire d'une montagne d'ou il sort continuellement des vapeurs rouges et dangereuses et très difficile aborder par rapport a ces mêmes vapeurs. II en vient aussi de la Tartarie, on le tire des plaines ou il y a beaucoup de troupeaux, de la même façon que le salpêtre de houssage; les Tartares et gens d'au d'e au de la Chine salent les viandes avec ce sel. "
ملی بر این پایه بدین برداشت می رسد که ایرانیها خود واژه nao - ša را از چینی ها وام گرفته و پایانه dzer را به آن افزوده اند، همان طور که زهرمهره bezoar ] سنگ پادزهر[ را در فارسی، پادزهر، badzeher می گویند. 2
با این همه ماجرا یکسره دیگر است. نخست اینکه واژه nao - ša به شیوه آوایی نوشته شده نه معنا نگاری و این را از آوانگاشت باستانی در سالنامه سویی ( نک صفحات پیش رو ) و گونه دیگر آن یعنی ( که درستش نو - شا، nun - ša است اما آن را با آوایش nao - ša نشان می دهند ) در می یابیم؛3 همارش های دیگر، یعــــــنی ti yen ( ’’نمک اقوام بربر‘‘ ) و Pei - t‛in ša ( ’’سنگ معدن پی ـ تین‘‘ در ترکستان ) که پیش از این در دوره سونگ در T‛u ki pen ts‛ao متعلق به سوسون آمده، نیز نمایانگر خاستگاه بیگانـــه این فرآورده است. ازیراست که در Pen ts‛ao kan mu بروشنی وام گرفته از زبان بیگانه دانسته شده است. تاریخچه این موضوع نیز همین گوید. این نام در هیچ یک از اسناد باستانی چین نیامده. نخستین بار چینی ها در سده ششم میلادی در سغد و کوچه ( Kuča ) از وجود nao - ša آگاه شدند. گیاهنامه ای از دوره تانگ کهن ترین فرهنگ دارویی است که از آن نام برده است. سو کون ( Su Kun ) که در این کتاب بازنگری کرده و خود نویسنده Čen lei pen ts‛ao است، از وجود این ماده بطور عمده تنها در یک نقطه خبر می دهد: سرزمین ژون باختری ( همان ’’تاتارستان‘‘ Tartary که دو مِلی گفته است ) . تنها سو سون از دوره سونگ است که در کتاب خود، T‛u kin pen ts‛ao می گوید: ’’ این ماده اینــــــــــــک در سی ـ لیان ( Si - lian ) و سرزمیـــــن هیا ( Hia ) ] کان ـ سو/ [Kan - su و نیز در هو ـ تون ( Ho - tun ) ]شان ـ سی[ ، شِن ـ سی و در بخشهایی از سرزمین های همسایه یافت می شود. "
" "
] به افزودن قید های ’’اینک‘‘ و ’’نیز‘‘، توجه کنید[. وی در جا می افزاید "به هر روی ( ) قطعاتی که از سرزمین ژون باختری می آید شفاف و رخشان است و بزرگترین این قطعه ها به اندازه یک مشت مردم می رسد، با وزنی بین نود تا سد و پنجاه گرم، و کوچکترین آنها به اندازه یک انگشت است و کاربردهای درمانی دارد. "1 این را هم باید افزود که دیر باز چینی ها بر این بوده اند که به محض آشنایی با یک فرآورده بیگانه ، در سرزمین خود به جستجوی آن می پرداختند؛ یا آن را در خاک خود پیدا می کردند یا جانشینی مناسب برایش می یافتند. سو سون در این مورد بروشنی گفته جایگزین داخلی کیفیتی پست دارد؛ و روشن است که این ماده نشادر که در چین یافت نمی شود نبوده، بلکه همان طور که هانبری نشان داده، کلرور2 سدیم بوده است. کولا3 در همان سده هجدهم گوید هیچیک از فرآورده هائی که در پکن nao - ša نامیده می شوند شباهتی به نشادر ما ندارد.
نویسنده استیپلتن4، که تحقیقی بسیار گیرا درباره کارگیری نشادر در شیمی عهد باستان دارد در مورد ریشه نام nao - ša فرضی بی باکانه را پیش گذارده است. به نظر وی، nūšādur فارسی همان nau - ša چینی است که پسوند dārū ( ’’دارو‘‘ ) فارسی بدان افزوده شده است5 و navasāra سنسکریت نیز به نظر وی همان نام چینی با اندکی تغییر است. استیپلتن شیمیدان است نه لغت شناس؛ پس همین بس که بگوییم این گمانه زنیها، و نیز این باور او که ’’هجاهای nau - ša را می توان تا به آخر تجزیه کرد و به ریشه های چینی آنها رسید‘ . . .


کلمات دیگر: