کلمه جو
صفحه اصلی

زیبقی

عربی به فارسی

سيمابي , جيوه دار , چالا ک , تند , متغير , متلون


فرهنگ فارسی

منسوب به زیبق این انتساب جیوه فروش را می رساند .

لغت نامه دهخدا

زیبقی. [ ب َ / زَ / زِ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به زیبق. ( ناظم الاطباء ). این انتساب جیوه فروش را می رساند. ( از الانساب سمعانی ). رجوع به زیبق شود.

زئبقی. [ زِءْ ب َ / ب ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به زئبق. ( ناظم الاطباء ).

زئبقی. [ زَءْ ب َ / ب ِ قی ی ] ( اِخ ) احمدبن عبده. محدث است. ( منتهی الارب ).

زئبقی. [ زِ ءْ ب َ / ب ِ ] ( اِخ ) اسماعیل بن عبدالملک. محدث است. ( منتهی الارب ).

زئبقی . [ زَءْ ب َ / ب ِ قی ی ] (اِخ ) احمدبن عبده . محدث است . (منتهی الارب ).


زئبقی . [ زِ ءْ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن عبدالملک . محدث است . (منتهی الارب ).


زئبقی . [ زِءْ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به زئبق . (ناظم الاطباء).


پیشنهاد کاربران

زیبقی های آبگینه ی آب : جیوه ای های ظرف آب ، در بیت زیر بالکنایه قطره های آب رودخانه و جز آن
زیبقی های آبگینه آب
تخته بر تخته گشته نقره ناب
معنی بیت : قطره های آب در ظرف و جایگاه خود یخ بسته و تخته بر تخته چون نقره ی خالص شده است .
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 493 )


کلمات دیگر: