کلمه جو
صفحه اصلی

زیبی

فارسی به انگلیسی

decorative

فرهنگ فارسی

حسن ابن الهیثم بن علی التمیمی الزیبی مکنی به ابو علی که از حسن ابن الفرج الغزی در غزه استماع نمود و ابوبکر احمد بن محمد عبدوس النسوی از او روایت کرد .

لغت نامه دهخدا

زیبی. [بی ی ] ( ع ص نسبی ) زیباوی. رجوع به همین کلمه شود.

زیبی. [ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به زیب که قریه ای است در ساحل بحرالروم بر کنار عکا. ( از انساب سمعانی ). منسوب است به زیب ، روستائی نزدیک عکا. ( از معجم البلدان ). رجوع به زیب شود.

زیبی. [ زَ ] ( اِخ ) حسن بن الهیثم بن علی التمیمی الزیبی ، مکنی به ابوعلی. وی از حسن بن الفرج الغزی در غزة استماع نمود و ابوبکر احمدبن محمد عبدوس النسوی از او روایت کرد. ( از معجم البلدان ). رجوع به زیب شود.

زیبی . [ زَ ] (اِخ ) حسن بن الهیثم بن علی التمیمی الزیبی ، مکنی به ابوعلی . وی از حسن بن الفرج الغزی در غزة استماع نمود و ابوبکر احمدبن محمد عبدوس النسوی از او روایت کرد. (از معجم البلدان ). رجوع به زیب شود.


زیبی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زیب که قریه ای است در ساحل بحرالروم بر کنار عکا. (از انساب سمعانی ). منسوب است به زیب ، روستائی نزدیک عکا. (از معجم البلدان ). رجوع به زیب شود.


زیبی . [بی ی ] (ع ص نسبی ) زیباوی . رجوع به همین کلمه شود.


پیشنهاد کاربران

زیب ( beauty ) ، زیبی ( beautiness ) ، زیبا ( beautiful ) ، زیبایی ( beautifulness ) ، زیبیدن ( beautify ) ، زیبیده ( beautified ) ، زیبگر یا زیبنده ( beautifier ) ، نازیبا ( unbeautiful ) و. . .


کلمات دیگر: