مجسد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مجسد. [ م ُ س َ ] ( ع ص ) سرخ. ج ، مجاسد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ثوب مجسد؛ جامه ای که به تن ملصق باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جامه چسبیده به تن. ( ناظم الاطباء ).و رجوع به مِجسَد شود. || جامه رنگ شده به زعفران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مجسد. [ م ُ ج َس ْ س َ ] ( ع ص ) ثوب مجسد؛ جامه رنگین به زعفران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به معنی سوم ماده قبل شود. || صوت مجسد؛ آواز نیکو مناسب در لحن و سرود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
مجسد. [ م ِ س َ ] (ع ص ) جامه ای که ملاصق تن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ای که چسبنده به تن باشد. (ناظم الاطباء). جامه ای که پیوسته به تن باشد. و ابن اعرابی گوید: ولاتخرجن الی المساجد بالمجاسد. (از اقرب الموارد). و رجوع به معنی دوم ماده ٔ بعد شود.
مجسد. [ م ُ ج َس ْ س َ ] (ع ص ) ثوب مجسد؛ جامه ٔ رنگین به زعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به معنی سوم ماده ٔ قبل شود. || صوت مجسد؛ آواز نیکو مناسب در لحن و سرود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مجسد. [ م ُ س َ ] (ع ص ) سرخ . ج ، مجاسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ثوب مجسد؛ جامه ای که به تن ملصق باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ٔ چسبیده به تن . (ناظم الاطباء).و رجوع به مِجسَد شود. || جامه ٔ رنگ شده به زعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).