منجمد يا يخ زده , سرمازده , غير قابل پرداخت تاانقضا مدت , بي حرکت , محکم , بدون ترقي
مجمد
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - افسرده شونده منجمد شونده . ۲ - بندنده . ۳ - دوایی را گویند که ضد محلل باشد و آن مخصوص داروهای بارد و قابض است مانند بذر البنج و نشاسته .
منجمد شده
منجمد شده
لغت نامه دهخدا
مجمد. [ م ُ ج َم ْ م َ ] (ع ص ) چیزی رقیق که از سردی بسته شده باشد. (غیاث ) (آنندراج ). سرد و بسته شده و منجمد. (ناظم الاطباء).
مجمد. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) بسیار بخیل. || امین میان قوم. || امین در قمار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || در ماه جمادی درآمده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).آن که به ماه جمادی داخل شده. ( از اقرب الموارد ).
مجمد. [ م ُ ج َم ْ م َ ] ( ع ص ) چیزی رقیق که از سردی بسته شده باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). سرد و بسته شده و منجمد. ( ناظم الاطباء ).
مجمد. [ م ُ ج َم ْ م ِ ] ( ع ص ) یخ زننده. منجمد شونده. افسرنده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به تجمید شود. || داویی را گویند که ضد محلل باشد و آن مخصوص داروهای بارد و قابض است مانند بذرالبنج و نشاسته. ( از مخزن الادویه ).
مجمد. [ م ُ ج َم ْ م َ ] ( ع ص ) چیزی رقیق که از سردی بسته شده باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). سرد و بسته شده و منجمد. ( ناظم الاطباء ).
مجمد. [ م ُ ج َم ْ م ِ ] ( ع ص ) یخ زننده. منجمد شونده. افسرنده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به تجمید شود. || داویی را گویند که ضد محلل باشد و آن مخصوص داروهای بارد و قابض است مانند بذرالبنج و نشاسته. ( از مخزن الادویه ).
مجمد. [ م ُ ج َم ْ م ِ ] (ع ص ) یخ زننده . منجمد شونده . افسرنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تجمید شود. || داویی را گویند که ضد محلل باشد و آن مخصوص داروهای بارد و قابض است مانند بذرالبنج و نشاسته . (از مخزن الادویه ).
مجمد. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) بسیار بخیل . || امین میان قوم . || امین در قمار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در ماه جمادی درآمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).آن که به ماه جمادی داخل شده . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: