( مصدر ) فرو ریختن گوهر نثار کردن جواهر : جهان آفرین را همی خواندند بران موبدان گوهر افشاندند .
گوهر افشاندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گوهر افشاندن. [ گ َ / گُو هََ اَ دَ ] ( مص مرکب ) گوهر پاشیدن. فروریختن گوهر بر کسی یا بر چیزی. پخش کردن گوهر :
جهان آفرین را همی خواندند
بر آن موبدان گوهر افشاندند.
همان گوهر افشاندن بی قیاس.
جهان آفرین را همی خواندند
بر آن موبدان گوهر افشاندند.
فردوسی.
مرا مشتری هست گوهرشناس همان گوهر افشاندن بی قیاس.
نظامی.
کلمات دیگر: