کلمه جو
صفحه اصلی

نضل

فرهنگ فارسی

چیره شدن بر کسی در تیر اندازی . کسی را غلبه کردن به تیر انداختن . یا نضل . لاغر و نزار گردیدن ستور و بی تاب و مانده شدن . یا سخت رنجور و مانده شدن نضل الرجل و البعیر تعب شدیدا .

لغت نامه دهخدا

نضل. [ ن َ ] ( ع مص ) چیره شدن بر کسی در تیراندازی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). کسی راغلبه کردن به تیر انداختن. ( تاج المصادر بیهقی ). پیشی گرفتن و غالب شدن بر کسی در نضال و تیراندازی. ( از اقرب الموارد ). || نَضَل. ( متن اللغة ).

نضل. [ ن َ ض َ ] ( ع مص ) لاغر و نزار گردیدن ستور و بی تاب و مانده شدن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). لاغر و رنجور و مانده شدن شتر. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). لاغر و دردگین شدن شتر و آدمی . ( از متن اللغة ). || سخت رنجور و مانده شدن. نضل الرجل و البعیر؛ تعب شدیداً. ( متن اللغة ).

نضل . [ ن َ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در تیراندازی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). کسی راغلبه کردن به تیر انداختن . (تاج المصادر بیهقی ). پیشی گرفتن و غالب شدن بر کسی در نضال و تیراندازی . (از اقرب الموارد). || نَضَل . (متن اللغة).


نضل . [ ن َ ض َ ] (ع مص ) لاغر و نزار گردیدن ستور و بی تاب و مانده شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). لاغر و رنجور و مانده شدن شتر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). لاغر و دردگین شدن شتر و آدمی . (از متن اللغة). || سخت رنجور و مانده شدن . نضل الرجل و البعیر؛ تعب شدیداً. (متن اللغة).



کلمات دیگر: