( صفت ) کسی که گوهر پسندد جواهر پسند : گوهری جواهری : مرا با چنین گوهر ارجمند همی حاجت آید بگوهر پسند . ( نظامی )
گوهر پسند
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گوهرپسند. [ گ َ / گُو هََ پ َ س َ ] ( نف مرکب ) کسی که گوهر پسندد. جواهرپسند. گوهرپرست. گوهری :
مرا با چنین گوهر ارجمند
همی حاجت آید به گوهرپسند.
پسندیده شد کار گوهرپسند.
فروریخت گوهر به گوهرپسند.
مرا با چنین گوهر ارجمند
همی حاجت آید به گوهرپسند.
نظامی.
چو شه دید در گوهر دلپسندپسندیده شد کار گوهرپسند.
نظامی.
درآمد به غریدن ابر بلندفروریخت گوهر به گوهرپسند.
نظامی.
کلمات دیگر: