غافل شدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱ - غفلت ورزیدن . ۲ - آگاهی نداشتن .
لغت نامه دهخدا
غافل شدن. [ ف ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بی خبری. آگاهی نداشتن. ذهل. اغترار. تغافل. غفول. غفلت. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ). غهب. تغهب. ( تاج المصادر بیهقی ). سمود. ( دهار ). سهو. ( ترجمان القرآن علامه جرجانی ). غرارة. ( تاج المصادر بیهقی ) :
چیست دنیا از خدا غافل شدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن.
پیش و پس یکدم نبیند هیچ طرف.
ز حق دور ماندیم و غافل شدیم.
چون صبح بی خورشیدم از دل برنمی آید نفس.
چیست دنیا از خدا غافل شدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن.
مولوی.
گر به معنی رفت غافل شد ز حرف پیش و پس یکدم نبیند هیچ طرف.
مولوی.
دریغا که مشغول باطل شدیم ز حق دور ماندیم و غافل شدیم.
سعدی ( بوستان ).
با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شدم چون صبح بی خورشیدم از دل برنمی آید نفس.
سعدی.
کلمات دیگر: