(اسم ) ۱ - پاره ای از خربزه و مانند آن ۲ - نوعی تیر . یا قاج شش پر . تیری که صورت قاش دارد .
قاج
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قاج. ( ترکی ، اِ ) قاچ. پاره ای از خربزه و هندوانه و مانند آن. قاش. ( ناظم الاطباء ). قاش خربزه وتربز و مانند آن. ( آنندراج ). || نوعی از تیر. ( ناظم الاطباء ). پر تیر. ( آنندراج ) :
ز قاجی که جانان به یاران فروخت
دل لخت لخت من از غصه سوخت.
بیک قاج گردد از او عمر سیر.
ز قاجی که جانان به یاران فروخت
دل لخت لخت من از غصه سوخت.
میرزا طاهر وحید.
عدو خواه باشد جوان خواه پیربیک قاج گردد از او عمر سیر.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).
- قاج ِ شش پر ؛ تیری که صورت قاش دارد. ( آنندراج ).کلمات دیگر: