کلمه جو
صفحه اصلی

قابضه

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث قابض . یا عضلات قابضه . عضلاتی باشد که سینه و اندامهای دم زدن را فراز هم آورد تا هوای گرم گشته و دودناک شده را - از حرارت دل سوخته - بیرون کند و عضله های قابضه هشت است از هر سوی عضله چهار .

لغت نامه دهخدا

( قابضة ) قابضة. [ ب ِ ض َ ] ( ع ص ) تأنیث قابض. || عضلات قابضه ؛ عضلاتی باشد که سینه را و اندامهای دم زدن را فراز هم آرد تا هوای گرم گشته و دودناک شده را که از حرارت دل سوخته بیرون کند و عضله های قابضه هشت عضله است ، از هر سوی چهار عضله. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

قابضة. [ ب ِ ض َ ] (ع ص ) تأنیث قابض . || عضلات قابضه ؛ عضلاتی باشد که سینه را و اندامهای دم زدن را فراز هم آرد تا هوای گرم گشته و دودناک شده را که از حرارت دل سوخته بیرون کند و عضله های قابضه هشت عضله است ، از هر سوی چهار عضله . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).



کلمات دیگر: