( مصدر ) غلبه کردن پیروز شدن : مسلط گشتن : اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست . یا غالب آمدن برکسی . چیره شدن بر او : ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود . یا غالب آمدن در امری . چیره شدن در آن بر کسی : عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف .
غالب گردیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غالب گردیدن. [ ل ِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) چیره شدن. مسلط گشتن. سیطرة.
کلمات دیگر: