کلمه جو
صفحه اصلی

قاتر

لغت نامه دهخدا

قاتر. [ ت ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از قتر. کسی که نفقه را بر عیال تنگ گیرد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || لحم قاتر؛ گوشت پخته شده در دیگ که بوی آن پراکنده و منتشر گردد. ( ناظم الاطباء ). || جوب قاتر؛ سپر نیکواندازه. || پالان و زین نیکوساخت و نیکونشست که پشت سطور را از ریش نگاهدارد. ( منتهی الارب ).

قاتر. [ ت ِ ] ( اِ ) قاطر. بغل است که آن را استر نامند و به هندی چخر. ( فهرست مخزن الادویه ).

قاتر. [ ت ِ ] (اِ) قاطر. بغل است که آن را استر نامند و به هندی چخر. (فهرست مخزن الادویه ).


قاتر. [ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قتر. کسی که نفقه را بر عیال تنگ گیرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لحم قاتر؛ گوشت پخته شده در دیگ که بوی آن پراکنده و منتشر گردد. (ناظم الاطباء). || جوب قاتر؛ سپر نیکواندازه . || پالان و زین نیکوساخت و نیکونشست که پشت سطور را از ریش نگاهدارد. (منتهی الارب ).


گویش بختیاری

قاطر، استر.


پیشنهاد کاربران

بچه اسب و الاق
متضاد :به جز چهارپایان
استفاده از قاتر برای حمل بار بسیار سنگین اسن


کلمات دیگر: