کلمه جو
صفحه اصلی

فاریابی

فارسی به انگلیسی

pen name of a poet

لغت نامه دهخدا

فاریابی. [ فارْ ] ( ص نسبی ) منسوب است به فاریاب که معروف است. ( سمعانی ).

فاریابی. [ فارْ ] ( اِخ ) ظهیرالدین. رجوع به ظهیر شود.

فاریابی . [ فارْ ] (اِخ ) ظهیرالدین . رجوع به ظهیر شود.


فاریابی . [ فارْ ] (ص نسبی ) منسوب است به فاریاب که معروف است . (سمعانی ).


دانشنامه عمومی

فاریابی روستایی از توابع دهستان فداغ در بخش مرکزی شهرستان گراش در استان فارس ایران است.
بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا ۱۸۳ نفر شامل ۲۸ خانوار بوده است.

پیشنهاد کاربران

فار یعنی فانوس دریایی فاریاب به شهر هایی که توش فانوس دریایی بوده اطلاق میشده

یعنی فراوانی اب

چراغ یا روشنایی


کلمات دیگر: