کلمه جو
صفحه اصلی

فاسی

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گز ۲ - زبان گنجشک .
محمد بن احمد بن علی مکنی به ابو عبدالله ملقب به تقی الدین تاریخ نویس و عالم اصول و حافظ حدیث بود . اصلش از فاس بود ولی در مکه تولد و همان جا وفات یافت و آنجا مدتی سمت قضاه فرقه مالکی را به عهده داشت .

لغت نامه دهخدا

فاسی . (اِخ ) شیخ محمد المهدی بن احمدبن علی بن یوسف . مؤلف شرح دلائل الخیرات . از آثارش این کتب به چاپ رسیده است : 1- تحفةالملوک . 2- مطالع المسرات بجلاء، که همان شرح دلائل الخیرات است . درگذشت او را در سال 1052 هَ . ق . نوشته اند. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1431).


فاسی. ( ع ص ) اخراج کننده باد از مخرج بدون ایجاد صوت. اسم فاعل از فسو وفساء است که بمعنی اخراج باد از مخرج بدون ایجاد صوت است. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) تخمی است سرخ و خمیده و تلخ ، و غلاف او مثل خرنوب و برگش مانند برگ نخود، و در میان گندم و جو میروید، و به یونانی اندروصارون نامند. در اول گرم و تر و لطیف و قابض و مفتح سده احشاء و جهت درد مفاصل و عسرالنفس و سپرز نافع، و فرزجه او با عسل مانع حمل ، و شرب جوشانیده او در روغن زیتون کشنده کرم معده ، و قدر شربتش دو درهم است. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به فاس شود. || ( ص نسبی ) منسوب به شهر فاس که بلد معروفی است در مغرب اقصی. ( سمعانی ). رجوع به فاس شود.

فاسی. ( اِخ ) رجوع به ابوالحسن شود.

فاسی. ( اِخ ) ابوعبداﷲ. رجوع به ابوعبداﷲ شود.

فاسی. ( اِخ ) رجوع به ابومدین شود.

فاسی. ( اِخ ) احمدبن عبدالحی حلبی. نویسنده کتاب الدّر النفیس و النّور الانیس فی مناقب الامام ادریس است. وی از نویسندگان متأخر مراکش به شمارمیرود. رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1428 شود.

فاسی. ( اِخ ) احمدبن یوسف بن محمدبن یوسف. رجوع به احمد، و معجم المطبوعات ج 2 ستون 1428 شود.

فاسی. ( اِخ ) شیخ محمد المهدی بن احمدبن علی بن یوسف. مؤلف شرح دلائل الخیرات. از آثارش این کتب به چاپ رسیده است : 1- تحفةالملوک. 2- مطالع المسرات بجلاء، که همان شرح دلائل الخیرات است. درگذشت او را در سال 1052 هَ. ق. نوشته اند. ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1431 ).

فاسی. ( اِخ ) عبدالقادربن علی بن یوسف ، مکنی به ابومحمد. امام دانشمند، محدث و مفسر صوفی و آشنابه تمام دانشهای زمان بود که تمام بزرگان مغرب ( کشورهای شمال افریقا ) بر بزرگی او متفق اند. از کودکی نامش بر زبانها بود و سپس آوازه شهرت او در سراسر کشورهای اسلامی پیچید. از هر طرف مردم بر او گرد آمدند وشماره شاگردانش رو به فزونی نهاد. از آثار او این چند کتاب مشهور است : 1- الاجوبة الکبری. 2- حاشیة علی صحیح البخاری. 3- رسالة فی امامة العظمی. 4- فقیهیّه. 5- نظم العمل. زندگی او را میان سالهای 1007 و 1091 م. نوشته اند. ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1430 ).

فاسی. ( اِخ ) عبدالواحدبن محمدبن احمد. دانشمندی از مردم فاس بود که در آنجا به سال 1172 هَ. ق. متولد شد و در سال 1213 هَ. ق. درگذشت. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 607 شود.

فاسی . (اِخ ) ابوعبداﷲ. رجوع به ابوعبداﷲ شود.


فاسی . (اِخ ) احمدبن عبدالحی حلبی . نویسنده ٔ کتاب الدّر النفیس و النّور الانیس فی مناقب الامام ادریس است . وی از نویسندگان متأخر مراکش به شمارمیرود. رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1428 شود.


فاسی . (اِخ ) احمدبن یوسف بن محمدبن یوسف . رجوع به احمد، و معجم المطبوعات ج 2 ستون 1428 شود.


فاسی . (اِخ ) رجوع به ابوالحسن شود.


فاسی . (اِخ ) رجوع به ابومدین شود.


فاسی . (اِخ ) عبدالقادربن علی بن یوسف ، مکنی به ابومحمد. امام دانشمند، محدث و مفسر صوفی و آشنابه تمام دانشهای زمان بود که تمام بزرگان مغرب (کشورهای شمال افریقا) بر بزرگی او متفق اند. از کودکی نامش بر زبانها بود و سپس آوازه ٔ شهرت او در سراسر کشورهای اسلامی پیچید. از هر طرف مردم بر او گرد آمدند وشماره ٔ شاگردانش رو به فزونی نهاد. از آثار او این چند کتاب مشهور است : 1- الاجوبة الکبری . 2- حاشیة علی صحیح البخاری . 3- رسالة فی امامة العظمی . 4- فقیهیّه . 5- نظم العمل . زندگی او را میان سالهای 1007 و 1091 م . نوشته اند. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1430).


فاسی . (اِخ ) عبدالواحدبن محمدبن احمد. دانشمندی از مردم فاس بود که در آنجا به سال 1172 هَ . ق . متولد شد و در سال 1213 هَ . ق . درگذشت . رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 607 شود.


فاسی . (اِخ ) محمدبن احمدبن علی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به تقی ّالدین .تاریخ نویس و عالم اصول و حافظ حدیث بود. اصلش از فاس بود ولی در مکه تولد و همانجا وفات یافت و در آنجامدتی سمت قضاء فرقه ٔ مالکی را به عهده داشت . سخاوی درباره ٔ او گفته است : او دریای وسیعی از دانش بود که پس از مرگش جانشینی مانند خود نیافت . از آثارش این کتب مشهور است : شفاءالغرام باخبار البلد الحرام ، درباره ٔ زندگی اعیان مدینه ، المقنع من اخبار الملوک و الخلفاء، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین در چهار مجلد و به ترتیب حروف هجاء، ذیل کتاب النبلاء ذهبی ، ارشاد الناسک الی معرفة المناسک . همچنین او کتاب حیات الحیوان دمیری را اختصار کرده است . زندگیش میان سالهای 765 و 832 هَ . ق . بوده است . (از اعلام زرکلی ج 1ص 855). رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1429 شود.


فاسی . (ع ص ) اخراج کننده ٔ باد از مخرج بدون ایجاد صوت . اسم فاعل از فسو وفساء است که بمعنی اخراج باد از مخرج بدون ایجاد صوت است . (از اقرب الموارد). || (اِ) تخمی است سرخ و خمیده و تلخ ، و غلاف او مثل خرنوب و برگش مانند برگ نخود، و در میان گندم و جو میروید، و به یونانی اندروصارون نامند. در اول گرم و تر و لطیف و قابض و مفتح سده ٔ احشاء و جهت درد مفاصل و عسرالنفس و سپرز نافع، و فرزجه ٔ او با عسل مانع حمل ، و شرب جوشانیده ٔ او در روغن زیتون کشنده ٔ کرم معده ، و قدر شربتش دو درهم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به فاس شود. || (ص نسبی ) منسوب به شهر فاس که بلد معروفی است در مغرب اقصی . (سمعانی ). رجوع به فاس شود.


فرهنگ عمید

گیاهی با برگ هایی شبیه برگ نخود و تخم هایی سرخ و تلخ مزه که درون غلاف کوچکی جا دارد و بیشتر در کشتزارهای گندم و جو می روید.


کلمات دیگر: